عشق و تنفر پارت ۲
ویو سوشا
با صدای خالم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین صبحونه خوردم از خالم خداحافظی کردم یادم افتاد امروز باید برم پیش یونگی پسر خیلی جذابیه رفتم شرکت که جیمین رو دیدم
جیمین : سلام کوچولو
سوشا : صدبار بهت گفتم به من نگو کوچولو من فقط یکسال ازت کوچیکترم
جیمین : واسه ی من کوچولویی راستی امروز یکی از شریکامون از آمریکا قراره بیاد خودتو آماده کن بیا اینم برنامت
سوشا : اوکی
رفتم تو اتاقم کارامو انجام دادم که دیدم جیمین اومد تو
سوشا : اون درو واسه ی چی گذاشتن
جیمین : مگه آدم میاد اتاق دوستش هم در میزنه اومدم بهت بگم شریک ها تو اتاق جلسه هستن بیا
سوشا : اوکی
رفتم تو اتاق جلسه با شریکام به توافق رسیدیم و امضا کردم و اومدم تو اتاق خودم که دیدم جیمین هم اومد چرا ولم نمیکنه
جیمین : با این شریکمون خیلی سود میکنیم
سوشا : آره میگم جیمینی
جیمین : باز چی میخوای
سوشا : میشه امشب تو به جای من وایسی من میخوام برم بیرون (کیوت)
جیمین : به این قیافه کیوت جدی میشه نه گفت ؟
سوشا : مرسیییییی (پرید بغلش)
جیمین : آیی له شدم
سوشا : من ساعت ۷ و نیم میرم خونه
جیمین : اوکی برو
سوشا : مرسی
من و جیمین از بچگی باهم دوستیم وقتی مامان و بابای من تصادف کردن من یه مدت پیش اون بودم تا خالم از فرانسه اومد و منو برد پیش خودش و به جیمین خیلی اعتماد داره اون مامان و بابای خودش هم توسط یه آدم کشته شدن و اون پیش مامان بزرگش زندگی میکنه
ویو یونگی
صبح از تخت نازنینم دست کشیدم و رفتم پایین
ب ی (بابای یونگی) : چیشد دختره
م ی (مامان یونگی) : تونستی پیداش کنی
یونگی : آره اتفاقا به یه رستوران دعوتش کردم یه مدت باهاش میرم بعد بهش اعتراف میکنم و بعدم ازدواج میکنم اون موقع میتونم تمام اموال شرکتشو بالا بکشم
ب ی : آفرین کارتو خوب بلدی
پرش زمانی به شب
ویو سوشا
کارام تموم شد و رفتم پیش جیمین
جیمین : داری میری ؟
سوشا : آره مواظب اینجا باش
جیمین : اوکی خیالت راحت برو
ویو سوشا
رفتم خونه یه دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) و سوار ماشینم شدم و رفتم به جایی که گفته داشتم میرفتم که با صورت جذابش مواجه شدم چقدر یه آدم میتونه جذاب باشه وای چی میگی سوشا .......
با صدای خالم بیدار شدم دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین صبحونه خوردم از خالم خداحافظی کردم یادم افتاد امروز باید برم پیش یونگی پسر خیلی جذابیه رفتم شرکت که جیمین رو دیدم
جیمین : سلام کوچولو
سوشا : صدبار بهت گفتم به من نگو کوچولو من فقط یکسال ازت کوچیکترم
جیمین : واسه ی من کوچولویی راستی امروز یکی از شریکامون از آمریکا قراره بیاد خودتو آماده کن بیا اینم برنامت
سوشا : اوکی
رفتم تو اتاقم کارامو انجام دادم که دیدم جیمین اومد تو
سوشا : اون درو واسه ی چی گذاشتن
جیمین : مگه آدم میاد اتاق دوستش هم در میزنه اومدم بهت بگم شریک ها تو اتاق جلسه هستن بیا
سوشا : اوکی
رفتم تو اتاق جلسه با شریکام به توافق رسیدیم و امضا کردم و اومدم تو اتاق خودم که دیدم جیمین هم اومد چرا ولم نمیکنه
جیمین : با این شریکمون خیلی سود میکنیم
سوشا : آره میگم جیمینی
جیمین : باز چی میخوای
سوشا : میشه امشب تو به جای من وایسی من میخوام برم بیرون (کیوت)
جیمین : به این قیافه کیوت جدی میشه نه گفت ؟
سوشا : مرسیییییی (پرید بغلش)
جیمین : آیی له شدم
سوشا : من ساعت ۷ و نیم میرم خونه
جیمین : اوکی برو
سوشا : مرسی
من و جیمین از بچگی باهم دوستیم وقتی مامان و بابای من تصادف کردن من یه مدت پیش اون بودم تا خالم از فرانسه اومد و منو برد پیش خودش و به جیمین خیلی اعتماد داره اون مامان و بابای خودش هم توسط یه آدم کشته شدن و اون پیش مامان بزرگش زندگی میکنه
ویو یونگی
صبح از تخت نازنینم دست کشیدم و رفتم پایین
ب ی (بابای یونگی) : چیشد دختره
م ی (مامان یونگی) : تونستی پیداش کنی
یونگی : آره اتفاقا به یه رستوران دعوتش کردم یه مدت باهاش میرم بعد بهش اعتراف میکنم و بعدم ازدواج میکنم اون موقع میتونم تمام اموال شرکتشو بالا بکشم
ب ی : آفرین کارتو خوب بلدی
پرش زمانی به شب
ویو سوشا
کارام تموم شد و رفتم پیش جیمین
جیمین : داری میری ؟
سوشا : آره مواظب اینجا باش
جیمین : اوکی خیالت راحت برو
ویو سوشا
رفتم خونه یه دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم (عکسشو میذارم) و سوار ماشینم شدم و رفتم به جایی که گفته داشتم میرفتم که با صورت جذابش مواجه شدم چقدر یه آدم میتونه جذاب باشه وای چی میگی سوشا .......
۶.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.