سلاممم بیا داخل
عزیزم من دارم یه رمان مینویسم در مورد دختری به اسم هانیا و پسری به اسم یونگی که اسم هنری اون شوگا هست خیلی خوشحال میشم بخونی و حمایتم کنی :) 💖
هانیا مدله و مادر و پدرش رو توی بچگی از دست میده و یه داداش واسش میمونه و داداشش رو هم توی ۲۰ سالگی از دست میده و فقط یه دوست واسش میمونه و باید بگم هانیا توی بچه گیش مادر و پدرش میزدنش و کلیییی اذیتش میکردن در حدی که بچه بیچاره کلاً افسرده بود و خیلی خشن و تنها بار اومد ولی داداشش یوجون خیلی خیلی دوسش داشت و هانیا و داداشش برای برقیه یه شیطان بودن و برای همدیگه یه فرشته خلاصه درست مثل دوتا کاپل بودن
یونگی یا همون شوگا : مادرو پدرش شعر هاشرو پاره میکردن و بهش محبت نمیکردن یونگی یه داداش داشت که مثل خانوادهاش بود اون هم با یونگی بد رفتاری میکرد
هانیا مدله و مادر و پدرش رو توی بچگی از دست میده و یه داداش واسش میمونه و داداشش رو هم توی ۲۰ سالگی از دست میده و فقط یه دوست واسش میمونه و باید بگم هانیا توی بچه گیش مادر و پدرش میزدنش و کلیییی اذیتش میکردن در حدی که بچه بیچاره کلاً افسرده بود و خیلی خشن و تنها بار اومد ولی داداشش یوجون خیلی خیلی دوسش داشت و هانیا و داداشش برای برقیه یه شیطان بودن و برای همدیگه یه فرشته خلاصه درست مثل دوتا کاپل بودن
یونگی یا همون شوگا : مادرو پدرش شعر هاشرو پاره میکردن و بهش محبت نمیکردن یونگی یه داداش داشت که مثل خانوادهاش بود اون هم با یونگی بد رفتاری میکرد
۲.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.