شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 16
«شوهر سخت گیر من💞فصل دوم»
┏ • 〇〇 • - • - • - • - • - ┓
ᥣᥲძᥡ💞ȷᥱ᥆ᥒȷk
┗┳┳• - • - • - • - • ┳┳ - ┛
پارت💞16
ا.ت:
یه زن با یه بچه ی که بهش میخورد 2ساله باشه تو دستاشو گرفته بود
زنه« جونگ کوک عشقم
وقتی گفت جونگ کوک عشقم در تعجب موندم چطور، زنه زود اومد و جونگ کوک رو بغل کرد و گفت:دلم برات تنگ شده بود جونگ کوک زنه رو پس زد
کوک« تو کی هستی من تو رو نمیشناسم
زنه« چطور منو نمیشناسی منم جنی * کمبود اسم جنی جنی بلک پینک نیس*
کوک« من هم چین کسی رو نمیشناسم
ج« اینم بچمونه چطور نمیشناسی عشقم
ا.ت« جونگ کوک این چی داره میگه
کوک« عشقم بخدا من نمیشناسم اینو
ج« من معشوقه ی 2 ساله شم
ا.ت« جونگ کوک*داد*
پ« مهمانان عزیز خیلی ممنونم که تا اینجا همراهیمون کردین واقعا متاسفم یه مشکل خانوادگی پیش اومده لطفا تشریف ببرید
همهی مهمونا خداحافظی کردند و از عمارت خارج شدند
پ« جونگ کوک پسرم این زن چی داره میگه
ج« این زن یه اسمی داره جنی
کوک« چرا داری دروغ میگی من نمیشناسمت
ج« عزیزم میدونم بخاطر زنت هست که داری نقش بازی میکنی که منو نمیشناسی ولی دیگه نقش بازی کردن بسه
ا.ت« این چی داره میگه این بچه چیه معشوقه چیه ای خدا دارم دیونه میشم
کوک« عشقم بخدا نمیشناسمش بجون بچمون قسم میخورم
ا.ت« بجون بچه ی من قسم نخورد
اینو که گفتم زود اونجا رو ترک کردم و رفتم اتاق رو تخت نشستم صدای کفش پاشنه بلند شنیدم که دیدم مادر جونگ کوک داره میاد اتاقم
م« خوبی دخترم
ا.ت« نه اصلا خوب نیستم جونگ کوک چطور توانست اگه یه پسر داشت میگفت تا من بیچاره رو حامله نمیکرد الان این بچه ی که تو شکمم هست یه برادر ناتنی داره چطور
م« دخترم شاید اون دختر داره دروغ میگه جونگ کوک پسر من هست من میشناسم اون رو هیچوقت به کسی که دوستش داره خیانت نمیکنه اره چندین سال ازش دور بودم ولی زیر نظر داشتم اون رو یکم بهش اعتماد کن
ا.ت« باشه
مادر جونگ کوک رفت و بجایش جونگ کوک آمد و روی تخت کنارم نشست
کوک« عزیزم بخدا قسم من نمیشناسمش
نذاشتم دیگه حرف بزنه و یه دستم رو گذاشتم روی گردنش و یه دست دیگه ام رو گذاشت زیر سرش و به خودم نزدیکش کردو و لب*امو روی لب*اش گذاشتم و بوس*یدمش
ا.ت« من بهت اعتماد دارم ولی چند روز بهت فرصت میدم که خودتو ثابت کنی
کوک« مطمئن باش که بهت ثابت میکنم اون بچه مال من نیست و من اون زنه یعنی جنی رو نمیشناسم
ا.ت« باشه ولی باید از هم یکم دور باشیم
کوک« اما من از دوریت میمیرم
ا.ت« یه چند روز سر کن تا ثابت نکنی که اون زن و اون پسر کوچولو رو نمیشناسی و داره دروغ میگه نه حق داری باهام بخوابی نه بوسم کنی نه بغلم کنی
شرط💞
لایک💞 200
کامنت💞بزارین اجباریه💗
#فیک 💗
#فیک_بی_تی_ای💗
#فیک_جونگکوک 💗
#سناریو 💗
#وانشات 💗
#اسمات 💗
┏ • 〇〇 • - • - • - • - • - ┓
ᥣᥲძᥡ💞ȷᥱ᥆ᥒȷk
┗┳┳• - • - • - • - • ┳┳ - ┛
پارت💞16
ا.ت:
یه زن با یه بچه ی که بهش میخورد 2ساله باشه تو دستاشو گرفته بود
زنه« جونگ کوک عشقم
وقتی گفت جونگ کوک عشقم در تعجب موندم چطور، زنه زود اومد و جونگ کوک رو بغل کرد و گفت:دلم برات تنگ شده بود جونگ کوک زنه رو پس زد
کوک« تو کی هستی من تو رو نمیشناسم
زنه« چطور منو نمیشناسی منم جنی * کمبود اسم جنی جنی بلک پینک نیس*
کوک« من هم چین کسی رو نمیشناسم
ج« اینم بچمونه چطور نمیشناسی عشقم
ا.ت« جونگ کوک این چی داره میگه
کوک« عشقم بخدا من نمیشناسم اینو
ج« من معشوقه ی 2 ساله شم
ا.ت« جونگ کوک*داد*
پ« مهمانان عزیز خیلی ممنونم که تا اینجا همراهیمون کردین واقعا متاسفم یه مشکل خانوادگی پیش اومده لطفا تشریف ببرید
همهی مهمونا خداحافظی کردند و از عمارت خارج شدند
پ« جونگ کوک پسرم این زن چی داره میگه
ج« این زن یه اسمی داره جنی
کوک« چرا داری دروغ میگی من نمیشناسمت
ج« عزیزم میدونم بخاطر زنت هست که داری نقش بازی میکنی که منو نمیشناسی ولی دیگه نقش بازی کردن بسه
ا.ت« این چی داره میگه این بچه چیه معشوقه چیه ای خدا دارم دیونه میشم
کوک« عشقم بخدا نمیشناسمش بجون بچمون قسم میخورم
ا.ت« بجون بچه ی من قسم نخورد
اینو که گفتم زود اونجا رو ترک کردم و رفتم اتاق رو تخت نشستم صدای کفش پاشنه بلند شنیدم که دیدم مادر جونگ کوک داره میاد اتاقم
م« خوبی دخترم
ا.ت« نه اصلا خوب نیستم جونگ کوک چطور توانست اگه یه پسر داشت میگفت تا من بیچاره رو حامله نمیکرد الان این بچه ی که تو شکمم هست یه برادر ناتنی داره چطور
م« دخترم شاید اون دختر داره دروغ میگه جونگ کوک پسر من هست من میشناسم اون رو هیچوقت به کسی که دوستش داره خیانت نمیکنه اره چندین سال ازش دور بودم ولی زیر نظر داشتم اون رو یکم بهش اعتماد کن
ا.ت« باشه
مادر جونگ کوک رفت و بجایش جونگ کوک آمد و روی تخت کنارم نشست
کوک« عزیزم بخدا قسم من نمیشناسمش
نذاشتم دیگه حرف بزنه و یه دستم رو گذاشتم روی گردنش و یه دست دیگه ام رو گذاشت زیر سرش و به خودم نزدیکش کردو و لب*امو روی لب*اش گذاشتم و بوس*یدمش
ا.ت« من بهت اعتماد دارم ولی چند روز بهت فرصت میدم که خودتو ثابت کنی
کوک« مطمئن باش که بهت ثابت میکنم اون بچه مال من نیست و من اون زنه یعنی جنی رو نمیشناسم
ا.ت« باشه ولی باید از هم یکم دور باشیم
کوک« اما من از دوریت میمیرم
ا.ت« یه چند روز سر کن تا ثابت نکنی که اون زن و اون پسر کوچولو رو نمیشناسی و داره دروغ میگه نه حق داری باهام بخوابی نه بوسم کنی نه بغلم کنی
شرط💞
لایک💞 200
کامنت💞بزارین اجباریه💗
#فیک 💗
#فیک_بی_تی_ای💗
#فیک_جونگکوک 💗
#سناریو 💗
#وانشات 💗
#اسمات 💗
۱۷۱.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.