پارت ٤
توور بست و رفت وؤ برات حتی اصلا مهمم نبود جیمین کیه دؤس داشتي بمیره (خدانکنهه)
رفت تو خوابم برد فردا صبح شد جیمین اومد بیدارت کزد ساعت ٦ گفت پاتو برو برام غذا درست کن امشب مهمون داریم
تو بلند شدی رفتی اشپزی خؤنه غذا درست کردی از عمه مدل غذا
ساعت شد ٨ شب خیلی خسته شدی رو زمین افتادی ولی باز بلند شدی کارتو انجام دادی تموم شد رفتی اتاق دیدی رو تخت لباس جیمین اومد گفت اینارو میپوشی وؤ هم گفتی باش بابا جیمن گفت دلت تنبیه میخاد رفت حرف بزن تو گفتی باش
رفت جیمین لباس پوشیدی تو هم پوشیدی عکس لباس رو براتون میزارم
رفتی لباس پوشیدی و ارایش ملایمی کردیو رفتی پائين همه دأشتن توروو نگاه میکردین حتی جیمین یه پسره اومد گفت خانوم کوچولو پايه هستین جیمین اعصبانی شد به بادیگاردش نشؤنه داد بادیگارد های اومدن پیش پسره گفتن مزاحم این خانم نشين پسره رفت مست بودد
جیمین نشؤنه داد بری پیشش رفتی پیش اون گفت بهتره دختر خوبی باشی تو هم گفتی باش بابا
رفتی تو اشپزخونه گفتی فرار کنی رفتی سر پنجره خودتو انداختی پائين پاهات همه زخم شد
از اونجا کلی فرار کردی جیمین نگران شد چون ١ ساعت گذشت به آدماش گفت برن بگردن کجاست رفتن گشتن ولی اصلا ننبود اومدن گفتم آقای جیمین بمأ همه جاتو گشتیم ولی خانم ا/ت نبود جیمین گفت لعنتییییی فرار کرد گفت برین هزار ادم بفرستین برن دنبالش آدماش دنبالش بؤدن ولی تو رفتی خؤنه یکی از دوستات کسی نمیدونست
در زدی دوست اسمش یو نی بود سلام ئونی یونی: سلام ا/ت این چه سرو وعظیه گفت بیا تو ببینم
رفتی تو برات اب اورد همه چیز رو براش تعریف کردی
یونی خیلیی تعجب کرد گفت پس چند روز اینجا بمون تو هم گفتی باش مرسی یونی گفت خاهش میکنم
ادامه دارد
رفت تو خوابم برد فردا صبح شد جیمین اومد بیدارت کزد ساعت ٦ گفت پاتو برو برام غذا درست کن امشب مهمون داریم
تو بلند شدی رفتی اشپزی خؤنه غذا درست کردی از عمه مدل غذا
ساعت شد ٨ شب خیلی خسته شدی رو زمین افتادی ولی باز بلند شدی کارتو انجام دادی تموم شد رفتی اتاق دیدی رو تخت لباس جیمین اومد گفت اینارو میپوشی وؤ هم گفتی باش بابا جیمن گفت دلت تنبیه میخاد رفت حرف بزن تو گفتی باش
رفت جیمین لباس پوشیدی تو هم پوشیدی عکس لباس رو براتون میزارم
رفتی لباس پوشیدی و ارایش ملایمی کردیو رفتی پائين همه دأشتن توروو نگاه میکردین حتی جیمین یه پسره اومد گفت خانوم کوچولو پايه هستین جیمین اعصبانی شد به بادیگاردش نشؤنه داد بادیگارد های اومدن پیش پسره گفتن مزاحم این خانم نشين پسره رفت مست بودد
جیمین نشؤنه داد بری پیشش رفتی پیش اون گفت بهتره دختر خوبی باشی تو هم گفتی باش بابا
رفتی تو اشپزخونه گفتی فرار کنی رفتی سر پنجره خودتو انداختی پائين پاهات همه زخم شد
از اونجا کلی فرار کردی جیمین نگران شد چون ١ ساعت گذشت به آدماش گفت برن بگردن کجاست رفتن گشتن ولی اصلا ننبود اومدن گفتم آقای جیمین بمأ همه جاتو گشتیم ولی خانم ا/ت نبود جیمین گفت لعنتییییی فرار کرد گفت برین هزار ادم بفرستین برن دنبالش آدماش دنبالش بؤدن ولی تو رفتی خؤنه یکی از دوستات کسی نمیدونست
در زدی دوست اسمش یو نی بود سلام ئونی یونی: سلام ا/ت این چه سرو وعظیه گفت بیا تو ببینم
رفتی تو برات اب اورد همه چیز رو براش تعریف کردی
یونی خیلیی تعجب کرد گفت پس چند روز اینجا بمون تو هم گفتی باش مرسی یونی گفت خاهش میکنم
ادامه دارد
۳۸.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.