پارت ۱۰ : عشق و سرنوشت
صبح فردا
از زبان گیسو
صبح پاشدم دیدم گندم نیست بعد پاشدم رفتم دنبالش که روی در یه برگه چسبونده بود که نوشته بود
من رفتم دانشگاه زودی میام خونه
که یهو دیدم خوشحال داره یواشکی میاد بالا
اروم گفت : سلام برو تو که با کوله باری از خبر های خوش اومدم
اروم رفتیم تو اروم در بست و گفت : بپر چمدونت رو ببند که ۵ روز دیگه کره ای
و محکم اومد بغلم که یهو در باز شد و مامان اومد تو و بعد گفت : متفاسم بچه ها ولی هفته ی دیگه پدرتون به خاستگار گندم گفته بیاد و شما کتر از ۷ روز وقت دارید تا از ایران برید کره دنبال ارزوهاتوون
گیسو : ممان ولی تو از کجا میدونی که ما کار های اقام مامان نذاشت گیسو حرفشو تموم کنه که گفت : من میدونم ۵ روز دیگه از ایران میرید و گندم از اون پسره عوضی خبر داره فقط العان مییتونم بگم باید سریع چمدوناتون ببندید بیاد اون زمان ها که من دست راست پدرتون توی شرکت بودم همه حوقوق هام رو جمع کردم و رختم توی کارت شما با این پول ها تا چند سال از پول و ثروت توی زندگی کره بینیاز میشید پس سریع چمدوناتون روببندید
که یهو گندم پرید بغل مامان و گفت : ممنونم
از زبان گیسو
صبح پاشدم دیدم گندم نیست بعد پاشدم رفتم دنبالش که روی در یه برگه چسبونده بود که نوشته بود
من رفتم دانشگاه زودی میام خونه
که یهو دیدم خوشحال داره یواشکی میاد بالا
اروم گفت : سلام برو تو که با کوله باری از خبر های خوش اومدم
اروم رفتیم تو اروم در بست و گفت : بپر چمدونت رو ببند که ۵ روز دیگه کره ای
و محکم اومد بغلم که یهو در باز شد و مامان اومد تو و بعد گفت : متفاسم بچه ها ولی هفته ی دیگه پدرتون به خاستگار گندم گفته بیاد و شما کتر از ۷ روز وقت دارید تا از ایران برید کره دنبال ارزوهاتوون
گیسو : ممان ولی تو از کجا میدونی که ما کار های اقام مامان نذاشت گیسو حرفشو تموم کنه که گفت : من میدونم ۵ روز دیگه از ایران میرید و گندم از اون پسره عوضی خبر داره فقط العان مییتونم بگم باید سریع چمدوناتون ببندید بیاد اون زمان ها که من دست راست پدرتون توی شرکت بودم همه حوقوق هام رو جمع کردم و رختم توی کارت شما با این پول ها تا چند سال از پول و ثروت توی زندگی کره بینیاز میشید پس سریع چمدوناتون روببندید
که یهو گندم پرید بغل مامان و گفت : ممنونم
۴.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.