فیک شرط "دروغ"فصل دوم;,پارت پنجم
.
.
: من نه دیو ، نه دلبر ، نه عاشق نه معشوق هستم . . . من همانم كﻩ نویسندۂ نیامد به سراغم
٦فـوریة ١٩٢٠
.
.
رونا از خواب بلند شد. چشماشو اروم اروم باز کرد و نشست. موهاش جنگل آمازون بود و قیافش به طرز عجیبی کیوت شده بود. به جای خالی کنارش نگاه کرد و وقتی متوجه نبودن جونگکوک شد درحالی که همیشه صبح جمعه کنارش خوابیده بود کم کم ویندوزش بالا اومد و همه ی اتفاق های دیشب براش مرور شد. خواست با عجله از تخت پایین بیاد که با صورت افتاد زمین. سریع بلند شد و از اتاق بیرون رفت.. با عجله از پله های خونش پایین اومد و رفت دستشویی، خودشو توی ایینه نگاه کرد و طبق عادتش با خودش حرف میزد. "رونا این چه کاری بود که کردی؟..اصلا خوب کردم! خب..خب وقتی هان یول هست چرا اون؟..ولی..نه نه این امکان نداره، من هیچوقت عاشق اون نبودم؛ ولی خب..اره خب مگه چیه؟ عاشقش میشم! اره اره همینه..از اولم رابطه ی منو جونگکوک اشتباه محظ بود" دستو صورتشو شست و درحال جمع کردن موهاش به صورت گوجه ای اومد بیرون و با هان یول مواجه شد که روی کاناپه نشسته بود و به زمین خیره شده بود..با صدای رونا به خودش اومد.
رونا. کی بیدار شدی عزیزم؟
هان یول از تعجب دهنش باز مونده بود.
هان یول. با..با من بو..دی؟
رونا. اره دیگه جز منو تو کس دیگه ای اینجا نیست که!
____
جونگکوک پشت میزش نشسته بود و ظاهرا کارهای عقب مونده ی شرکت رو انجام میداد اما ذهنش جای دیگه ای بود. با صدای در زدن کسی از فکر درومد.
جونگکوک. بفرمایید
زنی تقریبا شیک پوش که لباسش تقریبا باز هم بود و اتفاقا منشی قدیمی جونگکوک هم بود وارد شد. جونگکوک تاحالا اونو انقدر زیبا ندیده بود، اون همیشه نامنظم و سربه هوا و گیج بود اما از پس کارهای شرکت خوب برمیومد. با قدم های اروم جلو اومد و به میز جونگکوک رسید. یقه های لباسش خیلی باز بود و سه تا از دکمه های لباسش رو نبسته بود! خم شد و برگه هارو روی میز گزاشت. جونگکوک سعی میکرد نگاهشو ازش بگیره و روی برگه ها تمرکز کنه.
جونگکوک. میتونی بری
هیویون. چشم.
اون خیلی تغییر کرده! صداش،طرز حرف زدنش،لباساش،اخلاقش..جونگکوک قبلا هم زیاد بهش توجه نمیکرد و بهش نگاه نمیکرد اما تغییر اون کاملا مشخضه... حتی جونگکوک حس میکنه اون یه شخص دیگه ای شده! ادامه توی کامنتا ..
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم_پارت_پنجم
#فصل_دوم #فصل_2 #پارت_پنجم #پارت5
.
: من نه دیو ، نه دلبر ، نه عاشق نه معشوق هستم . . . من همانم كﻩ نویسندۂ نیامد به سراغم
٦فـوریة ١٩٢٠
.
.
رونا از خواب بلند شد. چشماشو اروم اروم باز کرد و نشست. موهاش جنگل آمازون بود و قیافش به طرز عجیبی کیوت شده بود. به جای خالی کنارش نگاه کرد و وقتی متوجه نبودن جونگکوک شد درحالی که همیشه صبح جمعه کنارش خوابیده بود کم کم ویندوزش بالا اومد و همه ی اتفاق های دیشب براش مرور شد. خواست با عجله از تخت پایین بیاد که با صورت افتاد زمین. سریع بلند شد و از اتاق بیرون رفت.. با عجله از پله های خونش پایین اومد و رفت دستشویی، خودشو توی ایینه نگاه کرد و طبق عادتش با خودش حرف میزد. "رونا این چه کاری بود که کردی؟..اصلا خوب کردم! خب..خب وقتی هان یول هست چرا اون؟..ولی..نه نه این امکان نداره، من هیچوقت عاشق اون نبودم؛ ولی خب..اره خب مگه چیه؟ عاشقش میشم! اره اره همینه..از اولم رابطه ی منو جونگکوک اشتباه محظ بود" دستو صورتشو شست و درحال جمع کردن موهاش به صورت گوجه ای اومد بیرون و با هان یول مواجه شد که روی کاناپه نشسته بود و به زمین خیره شده بود..با صدای رونا به خودش اومد.
رونا. کی بیدار شدی عزیزم؟
هان یول از تعجب دهنش باز مونده بود.
هان یول. با..با من بو..دی؟
رونا. اره دیگه جز منو تو کس دیگه ای اینجا نیست که!
____
جونگکوک پشت میزش نشسته بود و ظاهرا کارهای عقب مونده ی شرکت رو انجام میداد اما ذهنش جای دیگه ای بود. با صدای در زدن کسی از فکر درومد.
جونگکوک. بفرمایید
زنی تقریبا شیک پوش که لباسش تقریبا باز هم بود و اتفاقا منشی قدیمی جونگکوک هم بود وارد شد. جونگکوک تاحالا اونو انقدر زیبا ندیده بود، اون همیشه نامنظم و سربه هوا و گیج بود اما از پس کارهای شرکت خوب برمیومد. با قدم های اروم جلو اومد و به میز جونگکوک رسید. یقه های لباسش خیلی باز بود و سه تا از دکمه های لباسش رو نبسته بود! خم شد و برگه هارو روی میز گزاشت. جونگکوک سعی میکرد نگاهشو ازش بگیره و روی برگه ها تمرکز کنه.
جونگکوک. میتونی بری
هیویون. چشم.
اون خیلی تغییر کرده! صداش،طرز حرف زدنش،لباساش،اخلاقش..جونگکوک قبلا هم زیاد بهش توجه نمیکرد و بهش نگاه نمیکرد اما تغییر اون کاملا مشخضه... حتی جونگکوک حس میکنه اون یه شخص دیگه ای شده! ادامه توی کامنتا ..
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم
#فیک_شرط_دروغ_فصل_دوم_پارت_پنجم
#فصل_دوم #فصل_2 #پارت_پنجم #پارت5
۸.۵k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.