تو به یاد میاری(قسمت چهارم)
تو به یاد میاری(قسمت چهارم)
¶شین هه¶
باز دوباره اون زنو دیدم تنم لرزید حدودای ساعتای 9بود من دمه در بودم میترسیدم بابام منو ببینه با سرعت رفتم داخل خونه..
یک روز بعد ¶شین هه¶
همه جا توی خیابونا دنبال یه آگهی استخدام میگشتم هر چی پوستر روی در و دیوار بود با دقت نگاه میکردم تا اینکه یهو یه عکس رو دیدم من بودم آره خودم بودم من بودم؟؟؟ نوشته بود لی شین هوا اسمش چقدر شبیه من بود اما فامیلش نه این کیه دیگه با دقت روی عکس خیره شدم پوستر یه فیلم بود آرهههه یه بازیگر بود اسم فیلمشم تو زیبایی بود که اون نقش یه پسرو داشت کپی من بود فتوکپی فورا پوسترو کندم هوا بارونی بود منم مثل بارون اشک میریختم چون حس میکردم میشناسمش میدویدم با سرعت تا اینکه رسیدم خونه
¶شین هه¶ و ¤آقای پارک¤
ش ه:بابا این کیه هاااااا؟
پ: کو کدوم کی چیزی بهم نشون ندادی..
ش ه:این عکس این عکس کیه چرا انقدر شبیه منه؟
پ:بزار ببینم وای!!!!!
¤آقای پارک¤
یه یک سالی بود که فهمیده بودم شین هوا زنده است اون بازیگره باخبر شده بودم که یه خانواده با فامیل لی که خیلی هم ثرومندن شین هوا رو پیدا کردن و اونو بزرگ کردن اما الان نمیتونم به شین هه بگم اصلا نمیتونم اگه اون بفهمه همه دروغام لو میره همه حتی دروغ 14سال پیش و دروغ 21سال پیش که اگه من اون دروغ رو نگفته بودم شاید زندگیه شین هه اینطور نبود اما باید تا همیشه این دوتا دروغ بزرگ رو نگه دارم تا همیشهههه
¶شین هه¶ و ¤آقای پارک¤
ش ه:بابا بگو دیگه این کیه
پ:من چه میدونم دخترم حتما مشابهته زیادم که شبیه تو نیست به موهاش دقت کن اصلا من زیاد شباهت نمیبینم
ش ه:بابا بابا حس میکنم کور شدیه یا چشمات مشکل پیدا کردن آره نمیبینی این کپیه منه
پ:در هر صورت من نمیشناسمش
ش ه:اما
پ:اما هم دیگه نداریم کافیه.......
¶شین هه¶
باز دوباره اون زنو دیدم تنم لرزید حدودای ساعتای 9بود من دمه در بودم میترسیدم بابام منو ببینه با سرعت رفتم داخل خونه..
یک روز بعد ¶شین هه¶
همه جا توی خیابونا دنبال یه آگهی استخدام میگشتم هر چی پوستر روی در و دیوار بود با دقت نگاه میکردم تا اینکه یهو یه عکس رو دیدم من بودم آره خودم بودم من بودم؟؟؟ نوشته بود لی شین هوا اسمش چقدر شبیه من بود اما فامیلش نه این کیه دیگه با دقت روی عکس خیره شدم پوستر یه فیلم بود آرهههه یه بازیگر بود اسم فیلمشم تو زیبایی بود که اون نقش یه پسرو داشت کپی من بود فتوکپی فورا پوسترو کندم هوا بارونی بود منم مثل بارون اشک میریختم چون حس میکردم میشناسمش میدویدم با سرعت تا اینکه رسیدم خونه
¶شین هه¶ و ¤آقای پارک¤
ش ه:بابا این کیه هاااااا؟
پ: کو کدوم کی چیزی بهم نشون ندادی..
ش ه:این عکس این عکس کیه چرا انقدر شبیه منه؟
پ:بزار ببینم وای!!!!!
¤آقای پارک¤
یه یک سالی بود که فهمیده بودم شین هوا زنده است اون بازیگره باخبر شده بودم که یه خانواده با فامیل لی که خیلی هم ثرومندن شین هوا رو پیدا کردن و اونو بزرگ کردن اما الان نمیتونم به شین هه بگم اصلا نمیتونم اگه اون بفهمه همه دروغام لو میره همه حتی دروغ 14سال پیش و دروغ 21سال پیش که اگه من اون دروغ رو نگفته بودم شاید زندگیه شین هه اینطور نبود اما باید تا همیشه این دوتا دروغ بزرگ رو نگه دارم تا همیشهههه
¶شین هه¶ و ¤آقای پارک¤
ش ه:بابا بگو دیگه این کیه
پ:من چه میدونم دخترم حتما مشابهته زیادم که شبیه تو نیست به موهاش دقت کن اصلا من زیاد شباهت نمیبینم
ش ه:بابا بابا حس میکنم کور شدیه یا چشمات مشکل پیدا کردن آره نمیبینی این کپیه منه
پ:در هر صورت من نمیشناسمش
ش ه:اما
پ:اما هم دیگه نداریم کافیه.......
۸.۰k
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.