رمان برده ی عمارت پارت 5
ویو ا.ت
از بس خسته بود رفتم توی وان خوابم برده بود
که صدای در آمد به زور باشند لباس رفتم اتاقم پره آب شده بود از خودم ریخته بود
ویو کوک
رفتم در زدم
کوک.ا.تتتت .ا.تتت در را باز کن
کمی بعد در رو باز کرد دیدم از همه جاش آب میریخت پایین ا.تتتت خوبی
ا.ت . بله ارباب خود..خو.بمم
و سیاهی رفت چشام
کوکویو
تا اینکه گفت خوبم بیهوش شد ا.تتت ا.تت پاشو ا.تت
بغل استایل کردم و بردم تو تختش با خودم گفتم « وای من با این دختر چکار کردم که این طوری شده خیلی جذابه لعنتی» ا.تتت پاشو پاشو خودش منم تحریک میکنه خوب چکار کنم اما من خیلی این دختر را شکنجه دادم بغل استایل کردم و بردم توی اتاق خودم موهاش را نوازش میکردم من که تو را خیلی وقت بود که مال خودم کردم و حوله دورش را ورداشتم و زخم های پشتش را پماد زدم
فلش بک به فردا صبح ساعت ۱۱
ویو ا.ت
چشمام را باز کردم هی پلک میزدم تا دقیق تر ببینم
این طرفم را که نگاه کردم کوک کنارم بود لخت به شیش پک هاش نگاه میکردم و خیلی هات بود خیلی اففف و تا یادم افتاد که دیروز چی شد سریع بلند شدم
این ای..ن کوک عوضی
ا.ت . ارباب ارباب
کوک. هااا
ا.ت .من اینجا چکار میکنم
کوک. عزیزم تو دیگه حامله ی پوز خنده
ا.ت . چی چرا من هی عوضی کوک چکار کردی
کوک. دروغ گفتم ببین اینطوری صدام کن خیلی خوبه
ا.ت . ببخشید ارباب
کوک. گفتم ارباب نگو «داد»
از بس خسته بود رفتم توی وان خوابم برده بود
که صدای در آمد به زور باشند لباس رفتم اتاقم پره آب شده بود از خودم ریخته بود
ویو کوک
رفتم در زدم
کوک.ا.تتتت .ا.تتت در را باز کن
کمی بعد در رو باز کرد دیدم از همه جاش آب میریخت پایین ا.تتتت خوبی
ا.ت . بله ارباب خود..خو.بمم
و سیاهی رفت چشام
کوکویو
تا اینکه گفت خوبم بیهوش شد ا.تتت ا.تت پاشو ا.تت
بغل استایل کردم و بردم تو تختش با خودم گفتم « وای من با این دختر چکار کردم که این طوری شده خیلی جذابه لعنتی» ا.تتت پاشو پاشو خودش منم تحریک میکنه خوب چکار کنم اما من خیلی این دختر را شکنجه دادم بغل استایل کردم و بردم توی اتاق خودم موهاش را نوازش میکردم من که تو را خیلی وقت بود که مال خودم کردم و حوله دورش را ورداشتم و زخم های پشتش را پماد زدم
فلش بک به فردا صبح ساعت ۱۱
ویو ا.ت
چشمام را باز کردم هی پلک میزدم تا دقیق تر ببینم
این طرفم را که نگاه کردم کوک کنارم بود لخت به شیش پک هاش نگاه میکردم و خیلی هات بود خیلی اففف و تا یادم افتاد که دیروز چی شد سریع بلند شدم
این ای..ن کوک عوضی
ا.ت . ارباب ارباب
کوک. هااا
ا.ت .من اینجا چکار میکنم
کوک. عزیزم تو دیگه حامله ی پوز خنده
ا.ت . چی چرا من هی عوضی کوک چکار کردی
کوک. دروغ گفتم ببین اینطوری صدام کن خیلی خوبه
ا.ت . ببخشید ارباب
کوک. گفتم ارباب نگو «داد»
۳.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.