فرسته ی نجات پارت ۱
یونا ویو:
با صدای هشدار ساعت اتاقم بیدار شدم موهام و درست کردم و و نشستم سر میز ناهار خوری و شروع به خوردن کردم
م.ی: آروم تر بخور مامان هنوز ۱ ساعت وقت داری
_: به چه مین گفتم ساعت ۶ مدرسه باشه میخوایم یکم باهم درس بخونیم
پ.ی: ای خدا چه دختر درس خونی دارم
_: (خنده)
غذامو همونجور تند تند خوردم و رفتم مدرسه که دستای یکی رو روی شونم حس کردم
+: سلاااام
_: سلام اومدی بدو تا بچه ها نیومدن درس بخونیم باید همه رو عالی بگیریم امسال هفتم هستیم ها
+: میدونم...میدونم .....مث مامانمم همش سر درسام نق نق میکنی
_: برای همین هست که خوب میگیری
+: اینم حرف حق
_: برییییم
+: اومدمممم
(بعد از امتحان تو حیاط)
+: اینم از آخرین امتحان اخیییش
_: هوم دیگه شرشون کم شد(کیفش و پرت کرد بالا)
+: دیدی نزدیک بود بخوره تو سرت(کشیدش کنا)
_: مهم نیست الان من خیلیییی خوشحالم
+: بایدم باشی خرخون خانم
_: یاا چه مین شی(خنده)
+: دروغ میگم؟
_: نه ولی خب....
+: پس حرف نزن حالا هم بیا بریم برا خودمون جشن بگیریم
_: موافقم
چه مین ویو: امروز تولد هم من بود هم یونا بنظر میرسید کاملا یادش رفته بهتر چون مامانش و باباش بهم گفتن ببرش این کافه میخوایم جشن بگیریم رفتیم اونجا که یهو مامان با بابای یونا با کیک تو دستشون اومدن
م.ی.م.پ: تولدتون مبااااارک
_: امروز تولمون هست؟
+: اوم باهوشی ولی اینا رو فراموش میکنی هرسال
م.ی: و چه مینم هرسال اینجوری یادمون میاره
+: ...اوم....
پ.ی: پس برای دوتامون هم امسال یه کادوی عالی گرفتیم ولی چون هزینه ی هر دو یکم بالا بود از خانواده ی چه مینم برای خودشم یکم کمک گرفتیم بفرمائید
فعلا چون اولای کار هست شرطی ندارم ولی خوشحال میشم لایک و کامنت بزارید ❤️🥹
با صدای هشدار ساعت اتاقم بیدار شدم موهام و درست کردم و و نشستم سر میز ناهار خوری و شروع به خوردن کردم
م.ی: آروم تر بخور مامان هنوز ۱ ساعت وقت داری
_: به چه مین گفتم ساعت ۶ مدرسه باشه میخوایم یکم باهم درس بخونیم
پ.ی: ای خدا چه دختر درس خونی دارم
_: (خنده)
غذامو همونجور تند تند خوردم و رفتم مدرسه که دستای یکی رو روی شونم حس کردم
+: سلاااام
_: سلام اومدی بدو تا بچه ها نیومدن درس بخونیم باید همه رو عالی بگیریم امسال هفتم هستیم ها
+: میدونم...میدونم .....مث مامانمم همش سر درسام نق نق میکنی
_: برای همین هست که خوب میگیری
+: اینم حرف حق
_: برییییم
+: اومدمممم
(بعد از امتحان تو حیاط)
+: اینم از آخرین امتحان اخیییش
_: هوم دیگه شرشون کم شد(کیفش و پرت کرد بالا)
+: دیدی نزدیک بود بخوره تو سرت(کشیدش کنا)
_: مهم نیست الان من خیلیییی خوشحالم
+: بایدم باشی خرخون خانم
_: یاا چه مین شی(خنده)
+: دروغ میگم؟
_: نه ولی خب....
+: پس حرف نزن حالا هم بیا بریم برا خودمون جشن بگیریم
_: موافقم
چه مین ویو: امروز تولد هم من بود هم یونا بنظر میرسید کاملا یادش رفته بهتر چون مامانش و باباش بهم گفتن ببرش این کافه میخوایم جشن بگیریم رفتیم اونجا که یهو مامان با بابای یونا با کیک تو دستشون اومدن
م.ی.م.پ: تولدتون مبااااارک
_: امروز تولمون هست؟
+: اوم باهوشی ولی اینا رو فراموش میکنی هرسال
م.ی: و چه مینم هرسال اینجوری یادمون میاره
+: ...اوم....
پ.ی: پس برای دوتامون هم امسال یه کادوی عالی گرفتیم ولی چون هزینه ی هر دو یکم بالا بود از خانواده ی چه مینم برای خودشم یکم کمک گرفتیم بفرمائید
فعلا چون اولای کار هست شرطی ندارم ولی خوشحال میشم لایک و کامنت بزارید ❤️🥹
۲.۰k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.