رمان عشق یا خانواده پارت ۴
"ویوا/ت"
وارد خونه شدم همین که چراغ هارو روشن کردم گوشیم زنگ زد .بابام بود .آیکون پاسخ رو کشیدم و مکالمون شروع شد
"مکالمه بابای ا/ت و خودش"
(بابای ا/ت رو + میزازم )
+:الو ا/ت
ا/ت: بله .کارم داشتی
+: زود بیا خونه
ا/ت : چرا ؟ اتفاقی افتاده ؟
+: فقط بیا
+: ماشینو میفرستم دنبالت
ا/ت: باشع
زود آماده شدم یه لباس ساده اما زیبا پوشیدم وسوار ماشین شدم
ا/ت: راه بیوفت
راننده: چشم
"چند دقیقه بعد "
راننده : رسیدیم
وارد خونه شدم دیدم که یک مرد چهار شونه و جذاب بالا سر بابام ایستاده و تفنگ گرفته سمت بابام . همین که وار خونه شدم پدرم گفت:
+: قربان دخترم اومد
که پسره برگشت نگام کرد
ا/ت : اینجا چه خبره
۰۰۰:پس آمدید
۰۰۰:من کیم تهیونگ هستم شما باید ا/ت باشید
ا/ت: چرا خواستید بیام
تهیونگ: پدرت تو رو تو قمار به من باخت
ا/ت: پدر؟(باتعجب)
تهیونگ : شما از این به بعد مال من هستید ( بانیشخنده )
ا/ت : الان من باید .....
ادامه دارد
گایز به یکی از دوستان قول داده بودم تو پارت بزارم
وارد خونه شدم همین که چراغ هارو روشن کردم گوشیم زنگ زد .بابام بود .آیکون پاسخ رو کشیدم و مکالمون شروع شد
"مکالمه بابای ا/ت و خودش"
(بابای ا/ت رو + میزازم )
+:الو ا/ت
ا/ت: بله .کارم داشتی
+: زود بیا خونه
ا/ت : چرا ؟ اتفاقی افتاده ؟
+: فقط بیا
+: ماشینو میفرستم دنبالت
ا/ت: باشع
زود آماده شدم یه لباس ساده اما زیبا پوشیدم وسوار ماشین شدم
ا/ت: راه بیوفت
راننده: چشم
"چند دقیقه بعد "
راننده : رسیدیم
وارد خونه شدم دیدم که یک مرد چهار شونه و جذاب بالا سر بابام ایستاده و تفنگ گرفته سمت بابام . همین که وار خونه شدم پدرم گفت:
+: قربان دخترم اومد
که پسره برگشت نگام کرد
ا/ت : اینجا چه خبره
۰۰۰:پس آمدید
۰۰۰:من کیم تهیونگ هستم شما باید ا/ت باشید
ا/ت: چرا خواستید بیام
تهیونگ: پدرت تو رو تو قمار به من باخت
ا/ت: پدر؟(باتعجب)
تهیونگ : شما از این به بعد مال من هستید ( بانیشخنده )
ا/ت : الان من باید .....
ادامه دارد
گایز به یکی از دوستان قول داده بودم تو پارت بزارم
۲۸.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.