سایه سیاه (F2) pt³⁵
جیهوپ ؛ رفتم به طرف اتاق دایانا جیمین داخل بود جیهون بیرون نشسته بود اروم رفتم داخل جیمین داشت موهاشو نوازش میکرد و باهاش حرف میزد
جیمین ؛ رفتم تو کنارش نشستم موهاشو نوازش میکردم
جیمین : کی بیدار میشی ؟ مگه قرار نشد این هفته بریم خرید نامزدی
یادته بهم گفتی بعد از ماموریت باهم میریم کلی خوش میگذرونیم
جیهوپ : جیمین ، به نظرم برو خونه یکم استراحت کن من پیشش میمونم
جیمین : نه هیونگ تا وقتی بهوش نیاد نمیرم
جیهوپ : جیمین ، من با دکتر صحبت کردم ممکنه دیر بهوش بیاد تو برو من اینجام پیشش
جیمین : اخه ....
جیهوپ : اخه نداره برو جیهونم ببر
برو یکم استراحت کن بعد من میرم تو بیا پیشش
جیمین: اگه بهوش اومد بهم خبر بده
جیهوپ : حتما برو
جیمین : باشه خداحافظ
جیمین ؛ به اصرار جیهوپ همراه جیهون رفتیم خونه بعد از اینکه رسیدیم رفتیم داخل منکه سریع رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم رفتم روی تخت دراز کشیدم داشتم دیوونه میشدم نبود دایانا کنارم بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم عذابم میداد حالم خوب نبود فکر نمیکردم اینجوری بشه با خودم اوردمش بوسان تا یه زندگی جدید براش بسازم ولی اخرش به اینجا ختم شد ( نویسنده : اینجا اخرش نیست دارم برات پارک جیمین 😈)
جیهون ویو : جیهوپ موند پیش دایانا و منو جیمین رفتیم خونه رسیدیم جیمین رفت تو اتاقش اینجا هیچیش تغییر نکرده هنوزم همونطور بود داشتم تو خونه میگشتم که مامانو دیدم رفتم بغلش کردم
م.جیمین: جیهون پسرم خیلی دلتنگت بودم
جیهون : منم همینطور مامان
م.جیمین: دیگه نمیزارم از جلو چشمام جایی بری
جیهون : نمیرم مامان دیگه هیجا نمیرم
م.جیمین : بریم ناهار بخوریم پسرم
راستی جیمین کجاست
جیهون : جیهوپ موند پیش دایانا جیمینم خسته بود رفت تو اتاقش
م.جیمین : بزاریم استراحت کنه بریم پسرم
جیهون ؛ بعد غذا رفتم تو اتاقم هنوزم همونطوری بود همه وسایلم اونجا بودن خودم انداختم روی تختم و یکم خوابیدم....
جیهوپ ؛ رفتم کنار دایانا نشستم دستشو گرفتم به....
لایککککککککککککککککککککک
جیمین ؛ رفتم تو کنارش نشستم موهاشو نوازش میکردم
جیمین : کی بیدار میشی ؟ مگه قرار نشد این هفته بریم خرید نامزدی
یادته بهم گفتی بعد از ماموریت باهم میریم کلی خوش میگذرونیم
جیهوپ : جیمین ، به نظرم برو خونه یکم استراحت کن من پیشش میمونم
جیمین : نه هیونگ تا وقتی بهوش نیاد نمیرم
جیهوپ : جیمین ، من با دکتر صحبت کردم ممکنه دیر بهوش بیاد تو برو من اینجام پیشش
جیمین : اخه ....
جیهوپ : اخه نداره برو جیهونم ببر
برو یکم استراحت کن بعد من میرم تو بیا پیشش
جیمین: اگه بهوش اومد بهم خبر بده
جیهوپ : حتما برو
جیمین : باشه خداحافظ
جیمین ؛ به اصرار جیهوپ همراه جیهون رفتیم خونه بعد از اینکه رسیدیم رفتیم داخل منکه سریع رفتم تو اتاقم رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم رفتم روی تخت دراز کشیدم داشتم دیوونه میشدم نبود دایانا کنارم بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم عذابم میداد حالم خوب نبود فکر نمیکردم اینجوری بشه با خودم اوردمش بوسان تا یه زندگی جدید براش بسازم ولی اخرش به اینجا ختم شد ( نویسنده : اینجا اخرش نیست دارم برات پارک جیمین 😈)
جیهون ویو : جیهوپ موند پیش دایانا و منو جیمین رفتیم خونه رسیدیم جیمین رفت تو اتاقش اینجا هیچیش تغییر نکرده هنوزم همونطور بود داشتم تو خونه میگشتم که مامانو دیدم رفتم بغلش کردم
م.جیمین: جیهون پسرم خیلی دلتنگت بودم
جیهون : منم همینطور مامان
م.جیمین: دیگه نمیزارم از جلو چشمام جایی بری
جیهون : نمیرم مامان دیگه هیجا نمیرم
م.جیمین : بریم ناهار بخوریم پسرم
راستی جیمین کجاست
جیهون : جیهوپ موند پیش دایانا جیمینم خسته بود رفت تو اتاقش
م.جیمین : بزاریم استراحت کنه بریم پسرم
جیهون ؛ بعد غذا رفتم تو اتاقم هنوزم همونطوری بود همه وسایلم اونجا بودن خودم انداختم روی تختم و یکم خوابیدم....
جیهوپ ؛ رفتم کنار دایانا نشستم دستشو گرفتم به....
لایککککککککککککککککککککک
۷۰.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.