رمان ستاره ی من 👀💙
رمان ستاره ی من 👀💙
پارت 19
از زبان آسیه
عمر بهمون زنگ زد که بریم بیمارستان پیش سوسن
من و دوروک و تولگا سوار ماشین من شدیم و رفتیم بیمارستان
بعد از چند دقیقه رسیدیم
سریع از عمر پرسیدم اوضاع سوسن چطوره؟
عمر: نمیدونم فقط کاش بلایی سرش نیاد وگرنه سارپ رو میکشم با دستای خودم خفش میکنم
گفتم: راستی عمر وقت نشد بپرسم، چرا سارپ و سوسن دعوا میکردن؟ به خاطر یاسمین بود؟
عمر: آره ، سوسن یاسمین رو هل داده و یاسمین افتاده و سرش خورده به کمد های مدرسه یه کوچولو باد کرده و خون اومده
گفتم: یاسمین بیمارستانه؟
گفت: آره اون یه بیمارستان دیگه اس
تولگا: بلا به دور باشه
بعد از ۲۰ دقیقه دکتر اومد بیرون
دکتر: شما از بستگان سوسن کلیچ هستید؟
همه گفتیم بله
دکتر: خداروشکر حال بیمار خوبه هیچ خطر جانی نداره و ما فقط ۲ تا بخیه به سرش زدیم بهتره امشب تو بیمارستان بمونه تا داروی بیهوشی از بدنش بره، بلا به دور، روز به خیر
همه همدیگه رو بغل کردیم.
بعدش دوروک گفت: ملیسا پیام داده میخواد بره کانادا امروز، میاین بریم باهاش خداحافظی کنیم
عمر: من نمیام باید پیش سوسن بمونم،از طرف من باهاش خداحافظی کنید
گفتم: باشه ، ولی من میرم
تولگا : منم میام
گفتم: خب دوروک تولگا بیاید سوار ماشین من
رفتیم تو ماشین و بعد از ۱۰ دقیقه رسیدیم خونه دوروک اینا
ملیسا با چمدون هاش و یه کوله پشتی دم در وایستاده بود.
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم پیش ملیسا
دوروک ملیسا رو بغل کرد
با چشمای اشکی گفت: ملیسا، خیلی دلم برات تنگ میشه عزیزم، اونجا رفتی بهم زنگ بزن پیام بده باشه؟ منو فراموش نکنیا
ملیسا که خیلی احساساتی شده بود و کامل اشک میریخت گفت: نه داداشی هیچوقت فراموشت نمیکنم لطفاً توهم فراموش نکن باشه؟ توهم هروقت دلت گرفت بهم زنگ بزن پیام بده باشه؟
دوروک گفت: باشه قول میدم
و بعد باز ملیسا رو بغل کرد
بعدش من رفتم پیش ملیسا و بغلش کردم
گفتم: ملیسا ، امیدوارم هرجای دنیا همیشه موفق باشی و هرروز بهتر از دیروز باشی، راستی هروقت بخوای میتونی به من زنگ بزنی من همیشه جوابتو میدم، عمر میخواست بیاد اما سوسن سرش ضربه خورد و مجبور شدیم ببریمش بیمارستان
ملیسا: ای وای..یعنی سوسن نمیتونه باهام خداحافظی کنه🥺ولی از هواپیما که خارج شدم تصویری بهش زنگ میزنم
بعدش ملیسا و تولگا هم خداحافظی کردن
دوروک: ملیسا میخوای تا فرودگاه برسونمت؟
ملیسا: نه داداشی تاکسی گرفتم الان میاد
دوروک : باشه
پارت 19
از زبان آسیه
عمر بهمون زنگ زد که بریم بیمارستان پیش سوسن
من و دوروک و تولگا سوار ماشین من شدیم و رفتیم بیمارستان
بعد از چند دقیقه رسیدیم
سریع از عمر پرسیدم اوضاع سوسن چطوره؟
عمر: نمیدونم فقط کاش بلایی سرش نیاد وگرنه سارپ رو میکشم با دستای خودم خفش میکنم
گفتم: راستی عمر وقت نشد بپرسم، چرا سارپ و سوسن دعوا میکردن؟ به خاطر یاسمین بود؟
عمر: آره ، سوسن یاسمین رو هل داده و یاسمین افتاده و سرش خورده به کمد های مدرسه یه کوچولو باد کرده و خون اومده
گفتم: یاسمین بیمارستانه؟
گفت: آره اون یه بیمارستان دیگه اس
تولگا: بلا به دور باشه
بعد از ۲۰ دقیقه دکتر اومد بیرون
دکتر: شما از بستگان سوسن کلیچ هستید؟
همه گفتیم بله
دکتر: خداروشکر حال بیمار خوبه هیچ خطر جانی نداره و ما فقط ۲ تا بخیه به سرش زدیم بهتره امشب تو بیمارستان بمونه تا داروی بیهوشی از بدنش بره، بلا به دور، روز به خیر
همه همدیگه رو بغل کردیم.
بعدش دوروک گفت: ملیسا پیام داده میخواد بره کانادا امروز، میاین بریم باهاش خداحافظی کنیم
عمر: من نمیام باید پیش سوسن بمونم،از طرف من باهاش خداحافظی کنید
گفتم: باشه ، ولی من میرم
تولگا : منم میام
گفتم: خب دوروک تولگا بیاید سوار ماشین من
رفتیم تو ماشین و بعد از ۱۰ دقیقه رسیدیم خونه دوروک اینا
ملیسا با چمدون هاش و یه کوله پشتی دم در وایستاده بود.
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم پیش ملیسا
دوروک ملیسا رو بغل کرد
با چشمای اشکی گفت: ملیسا، خیلی دلم برات تنگ میشه عزیزم، اونجا رفتی بهم زنگ بزن پیام بده باشه؟ منو فراموش نکنیا
ملیسا که خیلی احساساتی شده بود و کامل اشک میریخت گفت: نه داداشی هیچوقت فراموشت نمیکنم لطفاً توهم فراموش نکن باشه؟ توهم هروقت دلت گرفت بهم زنگ بزن پیام بده باشه؟
دوروک گفت: باشه قول میدم
و بعد باز ملیسا رو بغل کرد
بعدش من رفتم پیش ملیسا و بغلش کردم
گفتم: ملیسا ، امیدوارم هرجای دنیا همیشه موفق باشی و هرروز بهتر از دیروز باشی، راستی هروقت بخوای میتونی به من زنگ بزنی من همیشه جوابتو میدم، عمر میخواست بیاد اما سوسن سرش ضربه خورد و مجبور شدیم ببریمش بیمارستان
ملیسا: ای وای..یعنی سوسن نمیتونه باهام خداحافظی کنه🥺ولی از هواپیما که خارج شدم تصویری بهش زنگ میزنم
بعدش ملیسا و تولگا هم خداحافظی کردن
دوروک: ملیسا میخوای تا فرودگاه برسونمت؟
ملیسا: نه داداشی تاکسی گرفتم الان میاد
دوروک : باشه
۱۴۹
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.