خلاصه ی داستان :
خلاصه ی داستان :
مینا ی خواهر مغرور و خودخواه و پیک می داشته که همیشه خودشو سر تر از خواهرش میدیده و سایه ی خواهرش رو با تیر میزنه و همیشه اذیتش میکرده اسمش هم مرجان بوده و ی روز مینا با ی پسری آشنا میشه و با گذر زمان و اتفاق هایی که میوفته عاشق هم میشن و اون پسره هم اسمش سپهر بقتی خواهر حسودش میفهمه اصبانی میشه و برای اینکه حرص خواهرش رو در بیاره دست به هر کاری میزنه ولی ....
شخصیت ها اصلی :
مینا : ( شخصیت اصلی شماره یک داستان ) مینا ۱۶ سالشه و داخل ی کافه ب عنوان گارسون کار میکنه ( وضع خوانوادش خوبه بخاطر اینکه سرگرم شه و تا حدودی دستش تو جیب خودش باشه کار میکنه )
سپهر : کسی که مینا عاشقش میشه ( شخصیت اصلی شماره دو داستان ) اون ۱۹ سالشه و داخل لباس فروشی کار میکنه و وضع خوانوادش بد نیس تنها هم زندگی میکنه
مرجان : خواهر مینا هست ( شخصیت اصلی شماره سه داستان ) اون ۱۸ سالشه و آنلاین شاپ داره ( لباس زیر _ لباس خواب _ تاپ شلوارک ) میفروشه
شخصیت های فرعی :
مریم : مامان مینا هست ۳۸ سالشه و شغلش هم روانشناسی هست مشاوره میده
مجید : بابای مینا هست ۴۶ سالشه و شغلش هم مهندسی ساختمان هست
تارا : بهترین دوست مینا هست ۱۶ سالشه با مینا تو کافه کار میکنه و گارسون هست
سارا و شایلین : دوستای صمیمی مرجان ( مثل خود مرجان پیک می هستن یجورایی با مرجان اکیپن از اونا که کل مدرسه واسشون جون میده )
_____________________________________
*مینا*
داشتم تو اتاقم درسامو مینوشتم که یهو صدای مامان اومد
مریم : بچهاااا بیاین ناهار
پاشدم برم ناهار بخورم
مینا : مامان ناهار چیه
مریم : قیمه بادمجونه
برو خواهرت هم صدا کن بیاد
پوفی کشیدم
دراتاقو وا کردم
مرجان : هوووو در زدن بلد نیستی
مینا : بیا پایین ناهار
زیر لب ( بز کوهییی )
مرجان : میشنومااااااا
رفتم پایین
مریم : چی شد
مینا : الان بز کوهی تون میاد
مریم : ععع مامان جان قربونت برم یعنی چی خواهرته
مینا : باشه مامان جان
مرجان اومد پایین
مرجان : مامان چی داریم
مریم : قیمه بادمجون
کجا میری مامان
مرجان : با دوستام بیرون
مریم : این خواهرت هم ببر پوسید تو خونه
مامان و بد نگاه کردم
مریم : وا مینا مامان چیزی نگفتم که
مینا : من خونه بمونم سنگین ترم تا اینکه با این و دوستای بد تر از خودش برم بیرون
مرجان : از خودات هم باشه
اصن این هم بی تاثیر نیس که من و دوستام هم نمیبریمت
مینا ی خواهر مغرور و خودخواه و پیک می داشته که همیشه خودشو سر تر از خواهرش میدیده و سایه ی خواهرش رو با تیر میزنه و همیشه اذیتش میکرده اسمش هم مرجان بوده و ی روز مینا با ی پسری آشنا میشه و با گذر زمان و اتفاق هایی که میوفته عاشق هم میشن و اون پسره هم اسمش سپهر بقتی خواهر حسودش میفهمه اصبانی میشه و برای اینکه حرص خواهرش رو در بیاره دست به هر کاری میزنه ولی ....
شخصیت ها اصلی :
مینا : ( شخصیت اصلی شماره یک داستان ) مینا ۱۶ سالشه و داخل ی کافه ب عنوان گارسون کار میکنه ( وضع خوانوادش خوبه بخاطر اینکه سرگرم شه و تا حدودی دستش تو جیب خودش باشه کار میکنه )
سپهر : کسی که مینا عاشقش میشه ( شخصیت اصلی شماره دو داستان ) اون ۱۹ سالشه و داخل لباس فروشی کار میکنه و وضع خوانوادش بد نیس تنها هم زندگی میکنه
مرجان : خواهر مینا هست ( شخصیت اصلی شماره سه داستان ) اون ۱۸ سالشه و آنلاین شاپ داره ( لباس زیر _ لباس خواب _ تاپ شلوارک ) میفروشه
شخصیت های فرعی :
مریم : مامان مینا هست ۳۸ سالشه و شغلش هم روانشناسی هست مشاوره میده
مجید : بابای مینا هست ۴۶ سالشه و شغلش هم مهندسی ساختمان هست
تارا : بهترین دوست مینا هست ۱۶ سالشه با مینا تو کافه کار میکنه و گارسون هست
سارا و شایلین : دوستای صمیمی مرجان ( مثل خود مرجان پیک می هستن یجورایی با مرجان اکیپن از اونا که کل مدرسه واسشون جون میده )
_____________________________________
*مینا*
داشتم تو اتاقم درسامو مینوشتم که یهو صدای مامان اومد
مریم : بچهاااا بیاین ناهار
پاشدم برم ناهار بخورم
مینا : مامان ناهار چیه
مریم : قیمه بادمجونه
برو خواهرت هم صدا کن بیاد
پوفی کشیدم
دراتاقو وا کردم
مرجان : هوووو در زدن بلد نیستی
مینا : بیا پایین ناهار
زیر لب ( بز کوهییی )
مرجان : میشنومااااااا
رفتم پایین
مریم : چی شد
مینا : الان بز کوهی تون میاد
مریم : ععع مامان جان قربونت برم یعنی چی خواهرته
مینا : باشه مامان جان
مرجان اومد پایین
مرجان : مامان چی داریم
مریم : قیمه بادمجون
کجا میری مامان
مرجان : با دوستام بیرون
مریم : این خواهرت هم ببر پوسید تو خونه
مامان و بد نگاه کردم
مریم : وا مینا مامان چیزی نگفتم که
مینا : من خونه بمونم سنگین ترم تا اینکه با این و دوستای بد تر از خودش برم بیرون
مرجان : از خودات هم باشه
اصن این هم بی تاثیر نیس که من و دوستام هم نمیبریمت
۹۸۳
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.