part 18 Dark love
علامت های جدید(ا.ت+)(جیمین_)(تهیونگ=)(نینا&)
(شوگا#)(کوک@)(جین $)(بورام∆)
رفتم پایین که دیدم بچه ها همه هستن اما چهار نفر اونجا بودن که من نمیشناختمشون
رفتم جلوتر و به همه سلام کردم
همه با خوش رویی جوابمو دادن و طبق معمول جیمین با اون چشمای خمارش داشت منو میخورد
رفتم نشستم روی مبل کنار نینا که تهیونگ گفت
=بازم میخوابیدی خرس گنده
+اگه دوستت بیدارم نمیکرد میخوابیدم(نگاه معنادار به جیمین)
که جیمین یه لبخند رو مخ تحویلم داد و گفت
_فک نکنم اصلا لیدی از اولشم خواب بوده(نیشخند معنادار به ا.ت)
همینطور که ا.ت و جیمین بهم زل زده بودن نینا باصداش سکوت شکست و گفت خب فک کنم بهتره با هم دیگه آشنا بشید البته ما که همو میشناسیم فقط ا.ت با بقیه آشنا نیس
_درسته
که جین ادامه داد
$خوشبختم من جینم پسر عموی نینا و جیمین
و در ادامه کوک گفت
@ منم جونگ کوکم، کوک صدام میکنن و بردار کوچیکه جینم
که شوگا ادامه داد
#منم شوگام پسرعمه نینا و جیمین و خوشبختم از اشناییت
∆خب اعم منم بورام هستم دختر عمه ی جیمین و نینا خوشوقتم🙂
(بچه ها یه نکته شوگا و بورام خواهر بردار نیستن یعنی نیناو جیمین دوتا عمه دارن که یکیشون مادر بورام هست و یکی دیگه شون مادر شوگا و یدونه عمو هم دارن که پدر جین و کوکه)
+خوشوقتم منم ا.تم
بعد از اینکه با هم یکم آشنا شدیم من و دخترا یکم رفتیم توی حیاط تا باهاشون بیشتر آشنا شم ولی اینجا بیشتر شبیه یه عمارت بود تا ویلا و تقریبا میشه گفت بزرگه و اتاق های زیادی هم داره. البته از پدر نینا هیچی بعید نیست.
بنظرم بورام دختر خیلی کیوتی بود و خب میشد باهاش کنار اومد یکم با دخترا حرف زدیم بعد رفتیم تو .
وقتی رفتیم تو پسرا داشتن بازی میکردن رفتیم پیششون و بعد از اینکه غذارو زیر نگاه های جیمین خوردیم
که کوک گفت
@ بچه ها بنظرم بریم یکم استراحت کنیم و بعد یکم بریم بیرون بگردیم
که همه موافقت کردن
الان ساعت ۳بعد از ظهر بود و قرار بود ساعت ساعت ۷عصر بریم پس به اندازه ی کافی وقت برای خوابیدن و آماده شدن داشتیم...
......
خب خب تقریبا حدساتون درست در اومد و کوک و شوگا وارد بازی شدن
حالا حالا ها بازی ادامه داره و به این زودی تموم نمیشه😈
نظراتتون رو برام کامنت کنین و حدستون برای پارت بعدی رو بنویسید.
شرط
لایک۲۵
کامنت۲۵
(شوگا#)(کوک@)(جین $)(بورام∆)
رفتم پایین که دیدم بچه ها همه هستن اما چهار نفر اونجا بودن که من نمیشناختمشون
رفتم جلوتر و به همه سلام کردم
همه با خوش رویی جوابمو دادن و طبق معمول جیمین با اون چشمای خمارش داشت منو میخورد
رفتم نشستم روی مبل کنار نینا که تهیونگ گفت
=بازم میخوابیدی خرس گنده
+اگه دوستت بیدارم نمیکرد میخوابیدم(نگاه معنادار به جیمین)
که جیمین یه لبخند رو مخ تحویلم داد و گفت
_فک نکنم اصلا لیدی از اولشم خواب بوده(نیشخند معنادار به ا.ت)
همینطور که ا.ت و جیمین بهم زل زده بودن نینا باصداش سکوت شکست و گفت خب فک کنم بهتره با هم دیگه آشنا بشید البته ما که همو میشناسیم فقط ا.ت با بقیه آشنا نیس
_درسته
که جین ادامه داد
$خوشبختم من جینم پسر عموی نینا و جیمین
و در ادامه کوک گفت
@ منم جونگ کوکم، کوک صدام میکنن و بردار کوچیکه جینم
که شوگا ادامه داد
#منم شوگام پسرعمه نینا و جیمین و خوشبختم از اشناییت
∆خب اعم منم بورام هستم دختر عمه ی جیمین و نینا خوشوقتم🙂
(بچه ها یه نکته شوگا و بورام خواهر بردار نیستن یعنی نیناو جیمین دوتا عمه دارن که یکیشون مادر بورام هست و یکی دیگه شون مادر شوگا و یدونه عمو هم دارن که پدر جین و کوکه)
+خوشوقتم منم ا.تم
بعد از اینکه با هم یکم آشنا شدیم من و دخترا یکم رفتیم توی حیاط تا باهاشون بیشتر آشنا شم ولی اینجا بیشتر شبیه یه عمارت بود تا ویلا و تقریبا میشه گفت بزرگه و اتاق های زیادی هم داره. البته از پدر نینا هیچی بعید نیست.
بنظرم بورام دختر خیلی کیوتی بود و خب میشد باهاش کنار اومد یکم با دخترا حرف زدیم بعد رفتیم تو .
وقتی رفتیم تو پسرا داشتن بازی میکردن رفتیم پیششون و بعد از اینکه غذارو زیر نگاه های جیمین خوردیم
که کوک گفت
@ بچه ها بنظرم بریم یکم استراحت کنیم و بعد یکم بریم بیرون بگردیم
که همه موافقت کردن
الان ساعت ۳بعد از ظهر بود و قرار بود ساعت ساعت ۷عصر بریم پس به اندازه ی کافی وقت برای خوابیدن و آماده شدن داشتیم...
......
خب خب تقریبا حدساتون درست در اومد و کوک و شوگا وارد بازی شدن
حالا حالا ها بازی ادامه داره و به این زودی تموم نمیشه😈
نظراتتون رو برام کامنت کنین و حدستون برای پارت بعدی رو بنویسید.
شرط
لایک۲۵
کامنت۲۵
۱۸.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.