پارت35
گفتم. من هرزه نیستم لطفاً بزار حرفام رو بزنم. محمد بلند خندید و لی خیلی تلخ حتی اگه گریه می کرد بهتر بود.
گفت. چی می گی خودم دیدمت تو بغل اون حرومزاده.
منی که عاشقت بودم میزاشتی حتی 1 شب از
اصلا. لیاقت اینو هم نداری جوابت بدم. در باز کرد و گفت. هری. دور ور خودم نبینمت. کوچولوی هرزه.
باغم از پله ها پایین آمدم. حتی. درد و زخم کلماتش. از سوختگیم بیشتر بود.
وارد خونه شدمو. رفتم توی اتاقم. سریع لباسام رو درآوردم. ولی. دیر بود
بالا سینم. سوخته بود. یکم. بادش زدمو لباس. تازه ای به تن کردم.
محمد .....
گفت. چی می گی خودم دیدمت تو بغل اون حرومزاده.
منی که عاشقت بودم میزاشتی حتی 1 شب از
اصلا. لیاقت اینو هم نداری جوابت بدم. در باز کرد و گفت. هری. دور ور خودم نبینمت. کوچولوی هرزه.
باغم از پله ها پایین آمدم. حتی. درد و زخم کلماتش. از سوختگیم بیشتر بود.
وارد خونه شدمو. رفتم توی اتاقم. سریع لباسام رو درآوردم. ولی. دیر بود
بالا سینم. سوخته بود. یکم. بادش زدمو لباس. تازه ای به تن کردم.
محمد .....
۲.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.