عشق فراموش نشدنی p.t4💔
پارت چهارم*
عشق هه همچین چیزی اصلا وجود نداره اگه عاشقم بود قطعا باهام می خوابید
ات:ایشش قبلا بهت گفته بودم اگه عاشقم بودی...
ته:میدونم میدونم بیا بخوریم ولی قبلش لباساتو عوض کن اون لباس احساس میکنم خیلی تنگ
ات تو فکرش(یعنی چی اون الان با لباسم تحریک نشد؟)
بعد از عوض کردن لباس باز و تنگم با یک تیشرت و شلوار تهیونگ شروع به غذا خوردن کردیم اون غذا ها واقعا فوقالعاده بودن
ات:اووو اینا خیلی خوبن واقعا استعداد داری
ته: دوست داری بعدش باهم چه فیلمی ببینیم
ات:مثبت ۱۸+++++
ته: تو نمی تونی دو دقیقه بخیال شی اصلا ترسناک میببنیم
ات:ترسناککک؟
ته:چیه میترسی ؟(نیشخند)
ات:چرا باید بترسم قبوله
وقتی داشتیم فیلم می دیدیم من واقعا مثل چی ترسیده بودم
ات:ت ...ته..ته خاموشش کن
ته:خندههههه باشه باشه
وقتی تلویزیون خاموش کرد نفس راحتی کشیدم که تهیونگ همراه با دو تا لیوان هات چاکلت اومد
ته:بیا
ات:مرسی .. ویو اینجا خیلی قشنگ شهر زیر پای آدم
ته:این ویو قبلا اصلا به چشمم قشنگ نبود اما الان کنار تو به نظرم یکی از زیباترین هاست البته تو زیبا تری چیم چیم من
یکم توی شوک رفتم احساساتش خیلی زیبا بود اما برای من نه
دیگه نتونستم تحمل کنم و پرسیدم
ات:تهوینگ یه سوالی دارم...
تهیونگ:بگو چی شده
ات:منو وتو همو می شناسیم نمیدونم حرکاتت حرف زدنت یه جوری برام آشنا
تهوینگ میخواست داد بزنه بگه البته که می شناسیم من همون پسریم که تو بهش تهونگیم و ته ته می گفتی همونی که عاشقت بود اما بافکر اینکه ممکنه ات رو از دست بده گفت
ته:البته که نه از کجا بشناسیم
ات:نمیدونم اما رفتارت شبیه کسایی که سال هاست منو میشناسه اگه اینطور نیست دلیل این رفتارهات چیه اگه اشنام نیستی احیانا تو یکی از دشمن ها نایونی با استفاده.... با استفاده از م. من
ته: هیشش این چه حرفی البته که من واقعا اینطور آدمی به نظر میرسم که بخواد قلب یکیو به بازی بگیره وقتی عاشق بشی می فهمی دلیل رفتارام چیه باید عشق واقعی رو پیدا کنی
ات:من که تورو نمیشناسم از کجا بدونم
تهوینگ : پس باید بیشتر پیشم باشی تا بشناسیم چیم چیم بامزه من
بعد چند دقیقه سری رو روی شونم حس کردم سر تهیونگ بود منم آروم سرمو گذاشتم روی سرش که گفت
ته: بیا با هم بریم پاریس من قبلا برای کار اونجا رفته بودم اونجا بهشت افسانه های عاشقانه است شاید ما هم یکی از اون افسانه ها شدیم
ات:تو که میدونی من هیچ وقت نمیتونم بیام
ته:اگه من بخوام میتونی بیای
ات:(خند) هویی کیم تهوینگ خیلی پرویییی
چند دقیقه بعد**
ات:ته ته ...
دیدم صدایی ازش در نمی یاد که متوجه شدم خوابیده خیلی قیافه معصوم و پاکی داشت این فرد برای کسی مثل من که توی گناه غرق شده بود زیادی بود اما چی میشه اگه من هم یکم دور از اون ات باشم میخواستم کمی پیشش بخوابم که با صدای آلارم فورا به خودم اومدم و خاموشش کردم خداروشکر بیدار نشده بود پاشدم و دنبال یه کاغذ و خودکار گشتم و براش یه نوشته گذاشتم بعدش لباس هامو برداشتم و با همون لباس های تهیونگ رفتم پایین که ماشین و بادیگاردمو دیدم سوار شدمو به مست کاباره حرکت کردم با اینکه ظاهر آروم به نظر می رسید اما توی دلم آشوب بود که نمیدونستم چیکار کنم اما این آشوب عشق نبود یه جور حس گناه بود من باید تهیونگ رو گول میزدم و پولشو بالا می کشیدم وقتی انقدر احساساتش نسبت به من پاک بود
عشق هه همچین چیزی اصلا وجود نداره اگه عاشقم بود قطعا باهام می خوابید
ات:ایشش قبلا بهت گفته بودم اگه عاشقم بودی...
ته:میدونم میدونم بیا بخوریم ولی قبلش لباساتو عوض کن اون لباس احساس میکنم خیلی تنگ
ات تو فکرش(یعنی چی اون الان با لباسم تحریک نشد؟)
بعد از عوض کردن لباس باز و تنگم با یک تیشرت و شلوار تهیونگ شروع به غذا خوردن کردیم اون غذا ها واقعا فوقالعاده بودن
ات:اووو اینا خیلی خوبن واقعا استعداد داری
ته: دوست داری بعدش باهم چه فیلمی ببینیم
ات:مثبت ۱۸+++++
ته: تو نمی تونی دو دقیقه بخیال شی اصلا ترسناک میببنیم
ات:ترسناککک؟
ته:چیه میترسی ؟(نیشخند)
ات:چرا باید بترسم قبوله
وقتی داشتیم فیلم می دیدیم من واقعا مثل چی ترسیده بودم
ات:ت ...ته..ته خاموشش کن
ته:خندههههه باشه باشه
وقتی تلویزیون خاموش کرد نفس راحتی کشیدم که تهیونگ همراه با دو تا لیوان هات چاکلت اومد
ته:بیا
ات:مرسی .. ویو اینجا خیلی قشنگ شهر زیر پای آدم
ته:این ویو قبلا اصلا به چشمم قشنگ نبود اما الان کنار تو به نظرم یکی از زیباترین هاست البته تو زیبا تری چیم چیم من
یکم توی شوک رفتم احساساتش خیلی زیبا بود اما برای من نه
دیگه نتونستم تحمل کنم و پرسیدم
ات:تهوینگ یه سوالی دارم...
تهیونگ:بگو چی شده
ات:منو وتو همو می شناسیم نمیدونم حرکاتت حرف زدنت یه جوری برام آشنا
تهوینگ میخواست داد بزنه بگه البته که می شناسیم من همون پسریم که تو بهش تهونگیم و ته ته می گفتی همونی که عاشقت بود اما بافکر اینکه ممکنه ات رو از دست بده گفت
ته:البته که نه از کجا بشناسیم
ات:نمیدونم اما رفتارت شبیه کسایی که سال هاست منو میشناسه اگه اینطور نیست دلیل این رفتارهات چیه اگه اشنام نیستی احیانا تو یکی از دشمن ها نایونی با استفاده.... با استفاده از م. من
ته: هیشش این چه حرفی البته که من واقعا اینطور آدمی به نظر میرسم که بخواد قلب یکیو به بازی بگیره وقتی عاشق بشی می فهمی دلیل رفتارام چیه باید عشق واقعی رو پیدا کنی
ات:من که تورو نمیشناسم از کجا بدونم
تهوینگ : پس باید بیشتر پیشم باشی تا بشناسیم چیم چیم بامزه من
بعد چند دقیقه سری رو روی شونم حس کردم سر تهیونگ بود منم آروم سرمو گذاشتم روی سرش که گفت
ته: بیا با هم بریم پاریس من قبلا برای کار اونجا رفته بودم اونجا بهشت افسانه های عاشقانه است شاید ما هم یکی از اون افسانه ها شدیم
ات:تو که میدونی من هیچ وقت نمیتونم بیام
ته:اگه من بخوام میتونی بیای
ات:(خند) هویی کیم تهوینگ خیلی پرویییی
چند دقیقه بعد**
ات:ته ته ...
دیدم صدایی ازش در نمی یاد که متوجه شدم خوابیده خیلی قیافه معصوم و پاکی داشت این فرد برای کسی مثل من که توی گناه غرق شده بود زیادی بود اما چی میشه اگه من هم یکم دور از اون ات باشم میخواستم کمی پیشش بخوابم که با صدای آلارم فورا به خودم اومدم و خاموشش کردم خداروشکر بیدار نشده بود پاشدم و دنبال یه کاغذ و خودکار گشتم و براش یه نوشته گذاشتم بعدش لباس هامو برداشتم و با همون لباس های تهیونگ رفتم پایین که ماشین و بادیگاردمو دیدم سوار شدمو به مست کاباره حرکت کردم با اینکه ظاهر آروم به نظر می رسید اما توی دلم آشوب بود که نمیدونستم چیکار کنم اما این آشوب عشق نبود یه جور حس گناه بود من باید تهیونگ رو گول میزدم و پولشو بالا می کشیدم وقتی انقدر احساساتش نسبت به من پاک بود
۶.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.