پارت۵
+جیغغغ
_چیشدههه
@تمیدونم
₩وای خدا دخترم
ویو کوک
_درو باز کردم دیدم یه یارویی روی ات خیم*ه زده ،و ات با یه حوله کوتاهه و شیشه شکسته..این از کجا پیداش شد همه ی وسیله های ارایشی روی زمیننچ
حتما از بالکن اکمده عوضی
_خی مردیکه اشغال داری چیکارمیکنی
◇چکار میکنم؟دلم خواستخ بخ ت چ
◇میدونی اصلا چکاره ی اونم؟میپری وسط سک..
ویو ات
دیدم یه یارو ک چهره ا اشنا میخورد اومده تو اتاقم..و بزور دستامو گرفت
از حموم برگشتم و متاسفانه ی حوله کوتاه داشتم.
هرچی وسیله رو یمیز داشتم پرت کردم هرچیکتاب بود توی کتابخونه اتاقم پرت کردم اما فایده نداشت
ولی خداروشکر کوک و بابام رسیدن
و کوک داشت دعوا میکرد باهاش
درکغ چرا ازش خوشم میاد یاروعه داش حرف های نامناسب میزد ک جونگکوک مشت اولو پیشقدم شد همینطور زد
۲.۳.۴.۵.۶.
_عوضی اشغال حرومی کی گفته دست بزنی ب دختر عموی من هااا
◇مشت)دختر عموته دوس دخترت ک نیس
۷.۸
+تروخدا بسهه
_ب موقش دوس دخترم میشه
بعد ولی دعوا بلاخره تموم شد و اون یارو رو بردن انباری
و بدای اینکه از ول من در بیاد قراره ببرنم خرید
_چیشدههه
@تمیدونم
₩وای خدا دخترم
ویو کوک
_درو باز کردم دیدم یه یارویی روی ات خیم*ه زده ،و ات با یه حوله کوتاهه و شیشه شکسته..این از کجا پیداش شد همه ی وسیله های ارایشی روی زمیننچ
حتما از بالکن اکمده عوضی
_خی مردیکه اشغال داری چیکارمیکنی
◇چکار میکنم؟دلم خواستخ بخ ت چ
◇میدونی اصلا چکاره ی اونم؟میپری وسط سک..
ویو ات
دیدم یه یارو ک چهره ا اشنا میخورد اومده تو اتاقم..و بزور دستامو گرفت
از حموم برگشتم و متاسفانه ی حوله کوتاه داشتم.
هرچی وسیله رو یمیز داشتم پرت کردم هرچیکتاب بود توی کتابخونه اتاقم پرت کردم اما فایده نداشت
ولی خداروشکر کوک و بابام رسیدن
و کوک داشت دعوا میکرد باهاش
درکغ چرا ازش خوشم میاد یاروعه داش حرف های نامناسب میزد ک جونگکوک مشت اولو پیشقدم شد همینطور زد
۲.۳.۴.۵.۶.
_عوضی اشغال حرومی کی گفته دست بزنی ب دختر عموی من هااا
◇مشت)دختر عموته دوس دخترت ک نیس
۷.۸
+تروخدا بسهه
_ب موقش دوس دخترم میشه
بعد ولی دعوا بلاخره تموم شد و اون یارو رو بردن انباری
و بدای اینکه از ول من در بیاد قراره ببرنم خرید
۴.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.