دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۴۷🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفتم سراغ لارا ردشو تا بار زدن هه فکر کنم مثل ابجیشه م.عتاد الک.ل رفتم داخل بار از همون اول کلی دختر ریختن دوروبرم هه همونایی که دنبال حال کردنن کنارشون زدم لارا رو دیدم که رفت تو دستشویی رفتم داخل دستشویی زنانه یهو برگشت با ترس نگام کرد فهمید میخوام چیکارش کنم خواست فرار کنه که درو قفل کردم لارا: درو باز کننن کوک: خواهش کن راستش خواهشم کنی تا وقتی که ادبت نکردم نمیزارم بری رفت عقب که موهاشو گرفتم کوک: یه اون خواهر عو.ضیتم گفتم نزدیک کوچولوم نشه وگرنه چیکارش میکنم حالا باید واسه توهم توضیح بدم یل وقتی وضیعت خواهرتو دیدی فهمیدی ... هاااان لورا : قل.ط کردم ولم کن تروخدا درد میکنه( با گریه الکی ) کوک: هه فکر کردی من مثل پسرای دیگم که با دوتا قطره اشکت خر بشم هااا لارا: اصلا حال کردم و آرزومه اون بمی..ره محکم ز..دم تو صورتش کوک: فقط دعا کن بلایی سرش نیاد فهمیدی و رفتم بیرون سوار ماشین شدم خواستم برم به بیمارستان که گوشیم زنگ خورد از بیمارستان بود سریع جواب دادم کوک: الو چیشد حالش خوبه؟؟؟ دکتر: قربان نمیدونم چجوری بهتون بگم منو ببخشید کوک: چیشده ؟؟ دکتر: خانم لی یوری فو.ت کردن با شنیدن این حرف گوشی از دستم افتاد سرم گیج رفت یوری ...یوری م.رده بغض بدی تو گلوم جاگرفت با دستای لرزیده با سرعت به سمت بیمارستان رفتم این امکان نداره کوچولو ی من نمرده رسیدم بیمارستان سریع رفتم بخش خصوصی دنبال اتاق یوری گشتم ولی ... تو اتاقش نبود کوک: یورییی من کجاستتت دکتر : ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗 پارت ۴۷🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفتم سراغ لارا ردشو تا بار زدن هه فکر کنم مثل ابجیشه م.عتاد الک.ل رفتم داخل بار از همون اول کلی دختر ریختن دوروبرم هه همونایی که دنبال حال کردنن کنارشون زدم لارا رو دیدم که رفت تو دستشویی رفتم داخل دستشویی زنانه یهو برگشت با ترس نگام کرد فهمید میخوام چیکارش کنم خواست فرار کنه که درو قفل کردم لارا: درو باز کننن کوک: خواهش کن راستش خواهشم کنی تا وقتی که ادبت نکردم نمیزارم بری رفت عقب که موهاشو گرفتم کوک: یه اون خواهر عو.ضیتم گفتم نزدیک کوچولوم نشه وگرنه چیکارش میکنم حالا باید واسه توهم توضیح بدم یل وقتی وضیعت خواهرتو دیدی فهمیدی ... هاااان لورا : قل.ط کردم ولم کن تروخدا درد میکنه( با گریه الکی ) کوک: هه فکر کردی من مثل پسرای دیگم که با دوتا قطره اشکت خر بشم هااا لارا: اصلا حال کردم و آرزومه اون بمی..ره محکم ز..دم تو صورتش کوک: فقط دعا کن بلایی سرش نیاد فهمیدی و رفتم بیرون سوار ماشین شدم خواستم برم به بیمارستان که گوشیم زنگ خورد از بیمارستان بود سریع جواب دادم کوک: الو چیشد حالش خوبه؟؟؟ دکتر: قربان نمیدونم چجوری بهتون بگم منو ببخشید کوک: چیشده ؟؟ دکتر: خانم لی یوری فو.ت کردن با شنیدن این حرف گوشی از دستم افتاد سرم گیج رفت یوری ...یوری م.رده بغض بدی تو گلوم جاگرفت با دستای لرزیده با سرعت به سمت بیمارستان رفتم این امکان نداره کوچولو ی من نمرده رسیدم بیمارستان سریع رفتم بخش خصوصی دنبال اتاق یوری گشتم ولی ... تو اتاقش نبود کوک: یورییی من کجاستتت دکتر : ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۹.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.