سوکوکو پارت ۷
سوکوکو پارت ۷
از دید چویا
از اتاق رفتم بیرون آه واقعا ماموریت چرتی بود
دازای : سلام کوتوله
چویا : ها تو اینجا چی میگی دراز
دازای : اومدم گزارش ماموریت بدم
چویا : من دیگه باید برم
دازای : باشه هویج کوچولو
چویا : دیگه نبینم به من بگی هویج کوچولو
،،جمع کردن جاذبه و حمله با دازای،،
،،خنثی کردن ،،
دازای: باشه هویج کوچولو
ولی کردم و رفتم خونه
یک ماه بعد
چویا : ای بابا
دازای : دیدی بازم باختی
چویا : خفه شو دراز
الان میتونم حداقل خودمو توی هوا شناور کنم
ولی نمیتونم بیشتر از ۵بار ازش استفاده کنم
بازم پیشرفت خوبی بود
چویا : اههه خیلی حوصلم سر رفته دازای نظرت چیه بریم سر به سر اکو بزاریم فکنم خیلی حال بده
دازای : آره خیلی حال میده گوشتو بیار
پچ پچ پچ پچ پچ
چویا : ای خدا که چقدر قراره خوش بگذره
شب
چویا : خب دازای آماده ای
دازای : آره
چویا : ،،قلاب گرفتم ،،
دازای : ،،رفتن بالا،،
دازای : خب چویا تو هم بیا
با جاذبه رفتم بالا توی خونه ی اکو
چویا : خب دازای برو تو کمد دیواری منم میرم تو کابینت
گذر زمان رسیدن آکو به خونه
اکو : خب بهتره غذا درست کنم
در حال گذاشتن وسایل روی اوپن
چویا : ،،برداشتن دوتا از وسایل روی اوپن ،،
اکو : وا من که نون و سسو اینجا گذاشته بودم
اکو : ،،، نگاه کردن به داخل یخچال ،،،
چویا : ،،گذاشتن وسایل روی اوپن،،
اکو : چی اینا که اینجا نبودن
گذر زمان بعد از کلی قایموشک بازی چویا و اکو
اکو : ولش کن اصلا شام نمیخوام برم لباسامو عوض کنم ،،،رفتن سمت کمد لباس ،،،
دازای : ،،دراوردن صدا های عجیب ،،
اکو : این خونه جنی چیزی گرفته
یهو دازای و چویا پریدن بیرون و رفتن بیرون از خونه اکو
و اکو رو داریم که خشکش زده و مثل مجسمه همونجا ایستاده
از دید چویا
از اتاق رفتم بیرون آه واقعا ماموریت چرتی بود
دازای : سلام کوتوله
چویا : ها تو اینجا چی میگی دراز
دازای : اومدم گزارش ماموریت بدم
چویا : من دیگه باید برم
دازای : باشه هویج کوچولو
چویا : دیگه نبینم به من بگی هویج کوچولو
،،جمع کردن جاذبه و حمله با دازای،،
،،خنثی کردن ،،
دازای: باشه هویج کوچولو
ولی کردم و رفتم خونه
یک ماه بعد
چویا : ای بابا
دازای : دیدی بازم باختی
چویا : خفه شو دراز
الان میتونم حداقل خودمو توی هوا شناور کنم
ولی نمیتونم بیشتر از ۵بار ازش استفاده کنم
بازم پیشرفت خوبی بود
چویا : اههه خیلی حوصلم سر رفته دازای نظرت چیه بریم سر به سر اکو بزاریم فکنم خیلی حال بده
دازای : آره خیلی حال میده گوشتو بیار
پچ پچ پچ پچ پچ
چویا : ای خدا که چقدر قراره خوش بگذره
شب
چویا : خب دازای آماده ای
دازای : آره
چویا : ،،قلاب گرفتم ،،
دازای : ،،رفتن بالا،،
دازای : خب چویا تو هم بیا
با جاذبه رفتم بالا توی خونه ی اکو
چویا : خب دازای برو تو کمد دیواری منم میرم تو کابینت
گذر زمان رسیدن آکو به خونه
اکو : خب بهتره غذا درست کنم
در حال گذاشتن وسایل روی اوپن
چویا : ،،برداشتن دوتا از وسایل روی اوپن ،،
اکو : وا من که نون و سسو اینجا گذاشته بودم
اکو : ،،، نگاه کردن به داخل یخچال ،،،
چویا : ،،گذاشتن وسایل روی اوپن،،
اکو : چی اینا که اینجا نبودن
گذر زمان بعد از کلی قایموشک بازی چویا و اکو
اکو : ولش کن اصلا شام نمیخوام برم لباسامو عوض کنم ،،،رفتن سمت کمد لباس ،،،
دازای : ،،دراوردن صدا های عجیب ،،
اکو : این خونه جنی چیزی گرفته
یهو دازای و چویا پریدن بیرون و رفتن بیرون از خونه اکو
و اکو رو داریم که خشکش زده و مثل مجسمه همونجا ایستاده
۷.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.