"تکپارتی"
"تکپارتی"
(از تهیونگ، ا/ت)
(وقتی فکر میکنه داری بهش خیانت میکنی)
سلام من پارک ا/ت هستم ۲۳ سالمه ۱سال هست با تهیونگ ازدواج کردم.
و یک ماه پیش یکی از دوستام بهم پیام داد و الان تازه فهمیدم رفیق صمیمی دیبرستانمه جدیدن خیلی باهم چت میکنیم و زنگ میزم خلاصه اره. زندگی خوبی داریم اما این ی ماه...
تهیونگ خیلی باهام سرد شده. نمیدونم چرا؟ همیشه شبا هم دیر میاد. یعنی چرا؟ نکنه ازم سیر شده و میخواد طلاق بگیره؟
ویو تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم و ۱ سال هست با پارک ازدواج کردیم. و از ته قلبم دوسش دارم اما این ی یک ماه همش تو گوشیه هعی میخنده و هعی زنگ میزنه میگه:( باشه عزیزم، بعدن دوباره بهت پیام میدم، خوشحال شدم صدات رو شنیدم و....) حس خوبی از این مکالمه ها نمیگیرم و حس میکنم داره بهم خیانت میکنه. و هر وقت میخوام ازش بپرسم ولی نمیتونم. هر شب میرم بار و مست میکنم. ولی میخوام امشب دیگه ازش بپرسم.
ویو ا/ت
میخواستم امشب تهیونگ رو خوشحال کنم، پس رفتم پاساژ و ساعتی که چند وقت پیش میخواست بخره ولی وقت نمی کرد رو خریدم براش. ساعت ۷ بود رفتم خونه غذای مورد علاقش رو درست کردم و خونه رو تمیز کردم سر مبل نشستم و منتظر تهیونگ بودم که یهو صدای چرخیدن کلید داخل در امد سریع رفتم دم در و تهیونگ رو دیدم.
ا/ت: سلام(لبخند)
تهیونگ: باید حرف بزنیم.(سرد)
ا/ت: عا.... باشه(تعجب)
(رفتم سر مبل نشستن)
تهیونگ: جریان چیه؟
ا/ت: چی جریان چیه؟
تهیونگ: گوشیت رو بده(کمی داد)
ا/ت: اما..
تهیونگ: گفتم گوشیت رو بده(داد)
(ا/ت گوشیش رو داد تهیونگ و وقتی تهیونگ فهمید هیچ خبر خواستی نیست ی نفس راحت کشید)
ا/ت: تهیونگ اتفاقی افتاده؟
تهیونگ:(ا/ت رو بغل کرد)
تهیونگ:هیچی پرنسسم تموم شد
ا/ت: چی تمام شد؟
تهیونگ: ول کنم، بگو ببینم این بوی چیه میاد؟(ذوق)
ا/ت: غذا، سوال پرسیدن داره؟
تهیونگ: عا... قهر نکن دیگه.
ا/ت:....
(تهیونگ لباش رو گذاشت رو لبای ا/ت)
(بعد چند مین)
تهیونگ: بریم غذا بخوریم؟
ا/ت: بربم گشنمهه.
تهیونگ: اوکی بریم(خنده)
(پایان)
(از تهیونگ، ا/ت)
(وقتی فکر میکنه داری بهش خیانت میکنی)
سلام من پارک ا/ت هستم ۲۳ سالمه ۱سال هست با تهیونگ ازدواج کردم.
و یک ماه پیش یکی از دوستام بهم پیام داد و الان تازه فهمیدم رفیق صمیمی دیبرستانمه جدیدن خیلی باهم چت میکنیم و زنگ میزم خلاصه اره. زندگی خوبی داریم اما این ی ماه...
تهیونگ خیلی باهام سرد شده. نمیدونم چرا؟ همیشه شبا هم دیر میاد. یعنی چرا؟ نکنه ازم سیر شده و میخواد طلاق بگیره؟
ویو تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم و ۱ سال هست با پارک ازدواج کردیم. و از ته قلبم دوسش دارم اما این ی یک ماه همش تو گوشیه هعی میخنده و هعی زنگ میزنه میگه:( باشه عزیزم، بعدن دوباره بهت پیام میدم، خوشحال شدم صدات رو شنیدم و....) حس خوبی از این مکالمه ها نمیگیرم و حس میکنم داره بهم خیانت میکنه. و هر وقت میخوام ازش بپرسم ولی نمیتونم. هر شب میرم بار و مست میکنم. ولی میخوام امشب دیگه ازش بپرسم.
ویو ا/ت
میخواستم امشب تهیونگ رو خوشحال کنم، پس رفتم پاساژ و ساعتی که چند وقت پیش میخواست بخره ولی وقت نمی کرد رو خریدم براش. ساعت ۷ بود رفتم خونه غذای مورد علاقش رو درست کردم و خونه رو تمیز کردم سر مبل نشستم و منتظر تهیونگ بودم که یهو صدای چرخیدن کلید داخل در امد سریع رفتم دم در و تهیونگ رو دیدم.
ا/ت: سلام(لبخند)
تهیونگ: باید حرف بزنیم.(سرد)
ا/ت: عا.... باشه(تعجب)
(رفتم سر مبل نشستن)
تهیونگ: جریان چیه؟
ا/ت: چی جریان چیه؟
تهیونگ: گوشیت رو بده(کمی داد)
ا/ت: اما..
تهیونگ: گفتم گوشیت رو بده(داد)
(ا/ت گوشیش رو داد تهیونگ و وقتی تهیونگ فهمید هیچ خبر خواستی نیست ی نفس راحت کشید)
ا/ت: تهیونگ اتفاقی افتاده؟
تهیونگ:(ا/ت رو بغل کرد)
تهیونگ:هیچی پرنسسم تموم شد
ا/ت: چی تمام شد؟
تهیونگ: ول کنم، بگو ببینم این بوی چیه میاد؟(ذوق)
ا/ت: غذا، سوال پرسیدن داره؟
تهیونگ: عا... قهر نکن دیگه.
ا/ت:....
(تهیونگ لباش رو گذاشت رو لبای ا/ت)
(بعد چند مین)
تهیونگ: بریم غذا بخوریم؟
ا/ت: بربم گشنمهه.
تهیونگ: اوکی بریم(خنده)
(پایان)
۲.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.