ازدواج اجباری پارت ۷۳

#ازدواج_اجباری
پارت 73
ات :
فعلا چیزی‌نمیتونم‌بگم
باید فکر کنم ..!
جیمین : باشه
بریم یه چیزی بخوریم
ات : مگه‌مرخص شدم
جیمین : بزار‌بپرسم
ات : باشه
لینا با پاش درو کوبید و اومد تو
لینا : سلام ات جونم
ات : سلام..لینا
لینا : وییی..چیشد اینطوری شدی
خر 😂🥲
ات : خوبم چیزیم نی ‌‌..!
لینا : فک‌کنم الاناست که مرخص بشی
جیمین اومد
جیمین : مرخصی لباساتو بپوش
میخای کمکت کنم‌؟
لینا : گو..ه نخور
خودم کمکش میکنم..
جیمین : باشه من بیرون منتظرم..

لینا به ات کمک کرد اماده بشه
و رفتن بیرون
ات : گشنمه بریم رستوران ؟😂🥺
لینا : ارهههه
لینا : جیمینین...پدسگ جیمین‌گمشو بیا بچم‌گشنشه
جیمین : بچت کیه ؟😐
لینا : ات دیگه🗿
جیمین : باشه بریم رستوران
ات : اخجوننن..
جیمین و‌لینا و ات رفتن رستوران
جیمین : سفارش بدید
ات: خوب من
نودل میخام‌..دوکبوکی..سالاد..موچی..
نول خیلی تند هم‌میخام‌گوشت خوک و گاوم میخام
با پای‌مرغ و مرغ سوخاری
نوشابه هم میخام
جیمین : میتونی بخوری همشو
چطوری میخای جا‌کنی اخه
لینا : گمشو بچم‌گشنشه
لینا : منم با ات میخورم
جیمین : باشه میرم سفارش بدم

ویو ات :
وقتی جیمین رفت
احساس کردم یه پارچ اب سرد روم خالی شد
یونا : هایی🥺سلام ات چطوری ؟