بدون تلاش
زندگی این روزها انگار سریعتر میگذرد، و من کندتر از همیشه هستم. تلاش هایی میکنم، اینجا و آنجا، اما اصلا کافی نیست. نه خودم را راضی میکند و نه حتی فایده درخشانی دارد.
همه چیز در نشستن من روی یک مبل و بیهوده گذراندن وقت خلاصه شده. به کارهایی فکر میکنم که باید انجامشان دهم، اما در نهایت شاید فقط در خواب، به آنها رسیدگی کرده باشم.
این وضعیت، تقریبا تبدیل به یک افتضاح شده، ولی هنوز هم تلاشی برای تغییر خودم نکردهام. خود قدیمی من، خود سابق و پرتلاشم درحال فراموشی است...
و باز هم نشسته بر روی یک صندلی، بدون انجام هیچکاری به حالش افسوس میخورم.
خاطرات نانوشته
ف،ز
همه چیز در نشستن من روی یک مبل و بیهوده گذراندن وقت خلاصه شده. به کارهایی فکر میکنم که باید انجامشان دهم، اما در نهایت شاید فقط در خواب، به آنها رسیدگی کرده باشم.
این وضعیت، تقریبا تبدیل به یک افتضاح شده، ولی هنوز هم تلاشی برای تغییر خودم نکردهام. خود قدیمی من، خود سابق و پرتلاشم درحال فراموشی است...
و باز هم نشسته بر روی یک صندلی، بدون انجام هیچکاری به حالش افسوس میخورم.
خاطرات نانوشته
ف،ز
۵۶۴
۲۲ آبان ۱۴۰۳