MUTED SOUND (صدای خاموش)
P¹¹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ دعوا فقط خاطرات بدی که ازشون نفرت دارم و زنده می کنه و یاد اون روزهایی می افتم که کسی نبود دستم و بگیره و نجاتم بده. برای همین وقتی کسی سرم داد میزنه و سرزنشم می کنه بغضی میشم و دست و پام شل میشه. ولی هربار سعی میکنم ماهرانه بهشون غلبه کنم و نزارم کسی متوجه بی دفاع بودنم بشه.. برای همین حاضر جوابی میکنم و دعوا میکنم تا کسی بویی از ترسم نبره! میدونی یه جور راه نجات برام میمونه من با ترسم روبه رو میشم قبل از اینکه کسی من و باهاش رو به رو کنه ولی باز هم بعضی وقت ها کم می یارم
سکوت گوش هام و آزرد
+ یه دست دیگه بازی کنیم؟
سری تکون داد و با همان مبارز ها بازی رو شروع کردیم. حین بازی با ارنجم به دستش میزدم یا دکمه های دسته رو میزدم تا حواسش پرت بشه و فرصتی برای حمله داشته باشم اما جز خنده روی لباش نمینشست.
با بکار گیری تمام زورم هم نتونستم ببرم و دوباره باختم
_ شکست و قبول کن
دسته رو روی میز گذاشتم و دست به سینه نشستم
+ یه روز میبرمت
_ حتما!!
گوشیم روی میز ویبره رفت و صفحه اش روشن شد و توجه من و تهیونگ و به خودش جلب کرد
"کیوم"
گوشیم و با کلافگی برداشتم و خاموش کردم
+ یکم شیرینی میخوری
_ چرا جوابش و ندادی
+ میدونم چی میخواد بگه
_ چی میخواد بگه
+ چرا می پرسی
_ همینطوری
نفسم و صدادار بیرون دادم
+ میخواد درمورد اتفاق اون شب باهام حرف بزنه
_ چرا باهاش حرف نمیزنی
+ نمیخوام صداش و بشنوم
از روی کاناپه بلند شد و گوشیش و از روی جلو میزی برداشت و هین رفتن به آشپزخانه گفت
_ بد نیست حرف هاشو بشنوی
چند هفته از مهمونی اون شب میگذشت و رفتار تهیونگ واقعا عجیب و غریب شده بود. مثل معمایی شده بود که نمیشه حل کرد و جوابش گنگ و نامعلومه!
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
+ دعوا فقط خاطرات بدی که ازشون نفرت دارم و زنده می کنه و یاد اون روزهایی می افتم که کسی نبود دستم و بگیره و نجاتم بده. برای همین وقتی کسی سرم داد میزنه و سرزنشم می کنه بغضی میشم و دست و پام شل میشه. ولی هربار سعی میکنم ماهرانه بهشون غلبه کنم و نزارم کسی متوجه بی دفاع بودنم بشه.. برای همین حاضر جوابی میکنم و دعوا میکنم تا کسی بویی از ترسم نبره! میدونی یه جور راه نجات برام میمونه من با ترسم روبه رو میشم قبل از اینکه کسی من و باهاش رو به رو کنه ولی باز هم بعضی وقت ها کم می یارم
سکوت گوش هام و آزرد
+ یه دست دیگه بازی کنیم؟
سری تکون داد و با همان مبارز ها بازی رو شروع کردیم. حین بازی با ارنجم به دستش میزدم یا دکمه های دسته رو میزدم تا حواسش پرت بشه و فرصتی برای حمله داشته باشم اما جز خنده روی لباش نمینشست.
با بکار گیری تمام زورم هم نتونستم ببرم و دوباره باختم
_ شکست و قبول کن
دسته رو روی میز گذاشتم و دست به سینه نشستم
+ یه روز میبرمت
_ حتما!!
گوشیم روی میز ویبره رفت و صفحه اش روشن شد و توجه من و تهیونگ و به خودش جلب کرد
"کیوم"
گوشیم و با کلافگی برداشتم و خاموش کردم
+ یکم شیرینی میخوری
_ چرا جوابش و ندادی
+ میدونم چی میخواد بگه
_ چی میخواد بگه
+ چرا می پرسی
_ همینطوری
نفسم و صدادار بیرون دادم
+ میخواد درمورد اتفاق اون شب باهام حرف بزنه
_ چرا باهاش حرف نمیزنی
+ نمیخوام صداش و بشنوم
از روی کاناپه بلند شد و گوشیش و از روی جلو میزی برداشت و هین رفتن به آشپزخانه گفت
_ بد نیست حرف هاشو بشنوی
چند هفته از مهمونی اون شب میگذشت و رفتار تهیونگ واقعا عجیب و غریب شده بود. مثل معمایی شده بود که نمیشه حل کرد و جوابش گنگ و نامعلومه!
۸.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.