این داستان کاملا واقعیست و با انتشار این داستان امیدواریم
این داستان کاملا واقعیست و با انتشار این داستان امیدواریم که مردم به راه راست هدایت بشوند
سلام من محمد ۲۳ ساله دانشجوی تخصص قلب در دانشگاه تهران هستم.
این داستان کاملا واقعی هستش و در راست بودن آن شک و شعبه ای نداشته باشید.
داستان از اونجایی شروع شد که من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم که برای امتحان عملیمون ک روزه دوشنبه ۳خرداد ماه بود نبشه قبر کنیم و یک عمل بر روی جنازه پیاده کنیم...
خلاصه ما رفتیم به روستایی در شمال کشور به اسم شیشتر
و سر قبر کسی رفتیم که تازه دفن شده بود
ما تو یه جای امن اطراق کردیم تا نصفه شب بشه و مردم بخوابن...
نصف شب ساعت ۲یا ۳بود با بچها دلو زدیم به دریا و رفتیم به قبرستون و اون قبری که از پیش نشون کرده بودیم و شروع به کندن کردم تقریبا به جنازه رسیده بودم که برگشتم و دیدم دوستانم نیستن و از ترس فرار کردن
چشتون روز بد نبینه قبرستون خیلی ترسناک بود
صدای گرگ و شغال از یه طرف دیدن جنازهم از یه طرف.
نترسیدمو جنازه رو از خاک بیرون کشیدم کفنو ک باز کردم....
واااای سبحان الله چی بود من دیدم!!!
جنازه ایو دیدم که قیافش در عرضه یک روز سیاه و شبیه ب یک هیولا شده بود خیلی ترسید بودم نتونستم جنازه رو با خودم ببرم واقعا ترسناک بود سریع ازش ی عکس گرفتم و گذاشتمش تو قبر و تند تند خاکو خشتو روش ریختم.
به دوستام عکسو که نشون دادم یکیشون بالا آورد و اون یکی بیهوش شد
ما تصمیم گرفتیم که عکس و مشخصاته قبرو به اهالی اون روستا نشون بدیم که ببینیم این فرد چه آدمی بوده که این عذابه الهی نصیبش شده.
از یکی یکیه مردم پرسیدیم و همشون میگفتن: ک این فرد
در گروه فعال نبود و همش آنلاین بود و کاری نمیکرد هرچیم بگی خودتی قرم نزن
من خودمم بلا دیده همین قضیم
بفرس یه گروه دیگه خنک بشی
سلام من محمد ۲۳ ساله دانشجوی تخصص قلب در دانشگاه تهران هستم.
این داستان کاملا واقعی هستش و در راست بودن آن شک و شعبه ای نداشته باشید.
داستان از اونجایی شروع شد که من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم که برای امتحان عملیمون ک روزه دوشنبه ۳خرداد ماه بود نبشه قبر کنیم و یک عمل بر روی جنازه پیاده کنیم...
خلاصه ما رفتیم به روستایی در شمال کشور به اسم شیشتر
و سر قبر کسی رفتیم که تازه دفن شده بود
ما تو یه جای امن اطراق کردیم تا نصفه شب بشه و مردم بخوابن...
نصف شب ساعت ۲یا ۳بود با بچها دلو زدیم به دریا و رفتیم به قبرستون و اون قبری که از پیش نشون کرده بودیم و شروع به کندن کردم تقریبا به جنازه رسیده بودم که برگشتم و دیدم دوستانم نیستن و از ترس فرار کردن
چشتون روز بد نبینه قبرستون خیلی ترسناک بود
صدای گرگ و شغال از یه طرف دیدن جنازهم از یه طرف.
نترسیدمو جنازه رو از خاک بیرون کشیدم کفنو ک باز کردم....
واااای سبحان الله چی بود من دیدم!!!
جنازه ایو دیدم که قیافش در عرضه یک روز سیاه و شبیه ب یک هیولا شده بود خیلی ترسید بودم نتونستم جنازه رو با خودم ببرم واقعا ترسناک بود سریع ازش ی عکس گرفتم و گذاشتمش تو قبر و تند تند خاکو خشتو روش ریختم.
به دوستام عکسو که نشون دادم یکیشون بالا آورد و اون یکی بیهوش شد
ما تصمیم گرفتیم که عکس و مشخصاته قبرو به اهالی اون روستا نشون بدیم که ببینیم این فرد چه آدمی بوده که این عذابه الهی نصیبش شده.
از یکی یکیه مردم پرسیدیم و همشون میگفتن: ک این فرد
در گروه فعال نبود و همش آنلاین بود و کاری نمیکرد هرچیم بگی خودتی قرم نزن
من خودمم بلا دیده همین قضیم
بفرس یه گروه دیگه خنک بشی
۲.۹k
۲۷ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.