درخشش رنگ ها در عصر تابستان🍂پارت۳
نامجون و من سری تکون دادیم و متقابلا سلام دادیم
مردع شرو کرد با لحجه ای دست و پا شکسته ای حرفایی زد و آخرش بهمون زل زد،نامجون آروم آستین بسوزم و کشید:ا.ت چیزی فهمیدی؟
به چشماش نگاهی کردم و پلک زدم:به قیافم میاد که چیزی فهمیده باشم؟
نامجون:بزا الان درستش میکنم
دوباره سمت مردع برگشتیم و نامجون به انگیلسی گف:لطفا راحت باشین و به زبانی که راحتین حرف بزنین
مردع لبخندی زد و سرشو خاروند،با همون لحجه شکسته کره ایش گف:او پس نتونستم درس بگم
لبخندی زدم و لای دندونام حرف زدم:خودتون چی فک میکنین
نامجون خندید:اعع ا.ت
اینبار مردع شرو کرد و دوباره حرفش زد و دوباره نامجون آستین لباسم و کشید:ا.ت بخدا باز نفهمیدم دوباره به چه زبونی گف
خندم و خوردم و سمت مردع برگشتم مث خودش به زبان فرانسوی گفتم:بلع اون جزیره رو میشناسم
سمت نامجون برگشتم:میخوان برن...به قیافه کیوتش خندیدم و دستمو گذاشتم زبر چونش،دهنتو ببند مگس میره توش
نامجون:تو از کجا بلدی زبونش
آبرویی بالا انداختم:لیدی شما خیلی چیزا بلدع
نامجون خندید:خیلی باحالی
با خنده گفتم:میتوان برن به جزیره اولئونگدو آدرس و نمیدونن
نامجون بلند و ذوق زدع گف:این و فهمیدم این فهمیدم،این جمله رو بلدم
من:نامجونا ما میخواستیم بریم ساحل گانگوادو ولی اینا میگن اونارو برسونیم
نامجون:میخوام ولی قرار نبود مگه بیارم که شدع تنها بریم اون ساحل
لبخندی زدم:انگار قسمت نیس حالا چی میشع حالا گناه دارن اینجا بمونن دیگه به زور سال دیگه میرسن اونجا
نامجون:باشع بگو سوار شن
بهشون گفتم و بعد سوار شدنشون احوالپرسی کردم باهاشون که نامجون آروم گف:ا.ت الان من حس مسئولیتم زیاد شدع نزنم اینارو به کشتم بدم
دستم و گذاشتم روی دستش:نترس جاده خلوته اونقدرا هم بد نیس وضعیت رانندگی
مردع دوباره با لحجعی کرهایش گف:شما دونفر خیلی خوبین ما درست دوساعته اونجا بودیم و هیچکس کمکمون نمیکرد و با نگاهای عجیب و چندش بهمون نگاه میکردن،میدونین فک میکردیم اونجا زیاد..اه فق ممنونتونیم
نامجون:واقعا متاسفم برا این اتفاق ولی نمیدونم چه زمان این افکار از بین میره و به نژاد فخر نمیفوشن
ادامععع
مردع شرو کرد با لحجه ای دست و پا شکسته ای حرفایی زد و آخرش بهمون زل زد،نامجون آروم آستین بسوزم و کشید:ا.ت چیزی فهمیدی؟
به چشماش نگاهی کردم و پلک زدم:به قیافم میاد که چیزی فهمیده باشم؟
نامجون:بزا الان درستش میکنم
دوباره سمت مردع برگشتیم و نامجون به انگیلسی گف:لطفا راحت باشین و به زبانی که راحتین حرف بزنین
مردع لبخندی زد و سرشو خاروند،با همون لحجه شکسته کره ایش گف:او پس نتونستم درس بگم
لبخندی زدم و لای دندونام حرف زدم:خودتون چی فک میکنین
نامجون خندید:اعع ا.ت
اینبار مردع شرو کرد و دوباره حرفش زد و دوباره نامجون آستین لباسم و کشید:ا.ت بخدا باز نفهمیدم دوباره به چه زبونی گف
خندم و خوردم و سمت مردع برگشتم مث خودش به زبان فرانسوی گفتم:بلع اون جزیره رو میشناسم
سمت نامجون برگشتم:میخوان برن...به قیافه کیوتش خندیدم و دستمو گذاشتم زبر چونش،دهنتو ببند مگس میره توش
نامجون:تو از کجا بلدی زبونش
آبرویی بالا انداختم:لیدی شما خیلی چیزا بلدع
نامجون خندید:خیلی باحالی
با خنده گفتم:میتوان برن به جزیره اولئونگدو آدرس و نمیدونن
نامجون بلند و ذوق زدع گف:این و فهمیدم این فهمیدم،این جمله رو بلدم
من:نامجونا ما میخواستیم بریم ساحل گانگوادو ولی اینا میگن اونارو برسونیم
نامجون:میخوام ولی قرار نبود مگه بیارم که شدع تنها بریم اون ساحل
لبخندی زدم:انگار قسمت نیس حالا چی میشع حالا گناه دارن اینجا بمونن دیگه به زور سال دیگه میرسن اونجا
نامجون:باشع بگو سوار شن
بهشون گفتم و بعد سوار شدنشون احوالپرسی کردم باهاشون که نامجون آروم گف:ا.ت الان من حس مسئولیتم زیاد شدع نزنم اینارو به کشتم بدم
دستم و گذاشتم روی دستش:نترس جاده خلوته اونقدرا هم بد نیس وضعیت رانندگی
مردع دوباره با لحجعی کرهایش گف:شما دونفر خیلی خوبین ما درست دوساعته اونجا بودیم و هیچکس کمکمون نمیکرد و با نگاهای عجیب و چندش بهمون نگاه میکردن،میدونین فک میکردیم اونجا زیاد..اه فق ممنونتونیم
نامجون:واقعا متاسفم برا این اتفاق ولی نمیدونم چه زمان این افکار از بین میره و به نژاد فخر نمیفوشن
ادامععع
۱.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.