🖇فراز و نشیب 🖇...
V... RHS:
دیانا: پیاده شدم و رفتیم بالا
ارسلان: خب خب خدافز
دیانا: خدافز.... رفتم تو خونه و درو بستم وولباسامو عوض کردم و ولو شدم رو تخت و چشام رو بستم .....
_______________________________
دیانا: با صدای عجیبی از خواب پاشدم ساعت ۲ شب بود از توی خونه صدا های عجیب میومد مثل اینکه یکی اینجا بود از ترس نمیدونستم چیکار کنم که سریع از خونه زدم بیرون و در خونه ارسلان رو زدم
ارسلان: دیانا بود با لباس های خونگی که بدنش معلوم میشد
دیانا: س..سلا..سلام
ارسلان: چیشده چرا اینجوری شدی
دیانا: یکی تو خونمه
ارسلان: ینی چی توهم زدی
دیانا: به خدا راست میگم
ارسلان: برو بخواب
دیانا: با صدای شکست چیزی از توی خونم پریدم بغل ارسلان
دیانا: پیاده شدم و رفتیم بالا
ارسلان: خب خب خدافز
دیانا: خدافز.... رفتم تو خونه و درو بستم وولباسامو عوض کردم و ولو شدم رو تخت و چشام رو بستم .....
_______________________________
دیانا: با صدای عجیبی از خواب پاشدم ساعت ۲ شب بود از توی خونه صدا های عجیب میومد مثل اینکه یکی اینجا بود از ترس نمیدونستم چیکار کنم که سریع از خونه زدم بیرون و در خونه ارسلان رو زدم
ارسلان: دیانا بود با لباس های خونگی که بدنش معلوم میشد
دیانا: س..سلا..سلام
ارسلان: چیشده چرا اینجوری شدی
دیانا: یکی تو خونمه
ارسلان: ینی چی توهم زدی
دیانا: به خدا راست میگم
ارسلان: برو بخواب
دیانا: با صدای شکست چیزی از توی خونم پریدم بغل ارسلان
۱۹.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.