پرنسس و رقص باله 4
الکسا گفت : من باور میکنم ولی به نظرت بقیه هم باور میکنن؟ تو باید با اون بجنگی تا همه ببینن که تو چقدر قوی هستی راستی اون وقت خودشون میان پیشت و ازت میخوان که اونا رو بخوری.
غول لبخندی موذیانه زد و گفت : زود باش منو ببر پیش اون یکی غول.
الکسا اون رو برد پیش چاهی بسیار عمیق و گفت میدونی اینجا کجاست؟ غول با علامت سر به الکسا نشان داد که نمیداند الکسا گفت : اینجا خونه ی همون غوله هستش حالا باید بپری داخلش.
غول گفت : تو هم با من بیا.
الکسا گفت : اگه دلت میخواد که همه بگن 2 نفری اونو شکست دادن باشه ولی میتونی منو با زنجیر ببندی.
غول این کارو کرد و خودش را داخل چاه پرت کرد و همه ی حیوانات آنجا برای الکسا دست زدند و او را آزاد کردند الکسا مرحله های 2 و 3 را نیز به خوبی انجام داد و وارد مرحله ی 4 شد همان زنی را دید که مادرش میگفت البتّه از کمر تا پایش مار بود زن با یک حرکت دختر را اسیر کرد و به عقربه های ساعت آویزان کرد تا ساعت 9 شب او را بکشد
امّا دختر از همان طریق ( عقربه های ساعت) طناب را پاره کرد و فرار کرد آنوقت با هم جنگیدند. دختر از جادوی رقص باله و زن از جادوی سیاه استفاده کرد و با هم جنگیدند و دختر برنده شد و شیشه ی عمر او را شکست و برگشت و دوباره با خانواده اش بر سرزمینشان حکمرانی کردند و اسم سرزمینشان را باله گذاشتند همان رقصی که نجات دهنده ی آنان شد.
غول لبخندی موذیانه زد و گفت : زود باش منو ببر پیش اون یکی غول.
الکسا اون رو برد پیش چاهی بسیار عمیق و گفت میدونی اینجا کجاست؟ غول با علامت سر به الکسا نشان داد که نمیداند الکسا گفت : اینجا خونه ی همون غوله هستش حالا باید بپری داخلش.
غول گفت : تو هم با من بیا.
الکسا گفت : اگه دلت میخواد که همه بگن 2 نفری اونو شکست دادن باشه ولی میتونی منو با زنجیر ببندی.
غول این کارو کرد و خودش را داخل چاه پرت کرد و همه ی حیوانات آنجا برای الکسا دست زدند و او را آزاد کردند الکسا مرحله های 2 و 3 را نیز به خوبی انجام داد و وارد مرحله ی 4 شد همان زنی را دید که مادرش میگفت البتّه از کمر تا پایش مار بود زن با یک حرکت دختر را اسیر کرد و به عقربه های ساعت آویزان کرد تا ساعت 9 شب او را بکشد
امّا دختر از همان طریق ( عقربه های ساعت) طناب را پاره کرد و فرار کرد آنوقت با هم جنگیدند. دختر از جادوی رقص باله و زن از جادوی سیاه استفاده کرد و با هم جنگیدند و دختر برنده شد و شیشه ی عمر او را شکست و برگشت و دوباره با خانواده اش بر سرزمینشان حکمرانی کردند و اسم سرزمینشان را باله گذاشتند همان رقصی که نجات دهنده ی آنان شد.
۱.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.