شرکت اقای کیم
#شرکت_اقای_کیم
#part22
"ویو جونگ کوک"
فاک!حالا چی بگم؟
کوک:عه؟بیدار شدی؟
ات:جواب منو بده!
کوک:هیچی بابا!خواستم پتو بندازم روت...لیاقت نداری هاااا
ات:پوففففف،جونگ کوک بچه خر میکنی؟
کوک:گمشوو...بی لیاقت بد بخت!باید میزاشتم از سرما یخ بزنی احمق!
ات:با ملکه اینجوری رفتار نکن هاااا
یه نفس راحت کشیدم،خوب شد...حداقل ادامه اش نداد!
کوک:داری به امپراطور دستور میدی؟
ات:تا وقتی این سرزمین ملکه به این قدرتمندی داره،نیازی به یه امپراطور بد بخت و ضعیفی مثل تو نداره!
بالشت و ورداشتم و زدم تو سرش
کوک:ملکه بهتره فعلا خفه شه!
ات:زر نزن امپراطور...برو فعلا استراحت کن تا بدخواه ها جونت و ازت نگرفتن(خنده)
کوک:امپراطور نیازی به استراحت نداره...باید بره شرکت
ات:چی داری میگی احمق؟عمرا بزارم!با این حالت کدوم گوری میخوای بری؟
کوک:توی شرکت کار زیاد دارم ات
ات:ساکت شو کوک...برو استراحت کن!من فردا میرم کارهای عقب مونده رو انجام میدم:)!
کوک:نه(داد)
ات:چی؟
کوک:عاا...من خونه میمونم،تو هم بمون،میدونی که...من...یکم حالم خوب نیست و تو باید بمونی..
ات:داری هزیون میگی جونگ کوک...بیا کمکت کنم تا بری تو اتاق
ات کمکم کرد و رفتم توی اتاق و رو ی تخت دراز کشیدم
ولی اگه ات بره شرکت...خیلی براش بد میشه!نباید بزارم!
"ویو ات"
صدای زنگ گوشیم از توی اتاق جونگ کوک اومد
اروم رفتم توی اتاق تا جواب بدم
تا اومدم از زیر بالشتش وردارم دستم و گرفت
ات:اخخخ دستم...ول کن...اییییی.احمق!
کوک:بهت گفتم گوشیت دست من میمونه...نگفتم؟!
ات:خب حالااا...الانم که چیزی نشده!ول کن دستم و!
جونگ کوک دستم و ول کرد
ات:چیزی لازم نداری؟
کوک:نچ...
#part22
"ویو جونگ کوک"
فاک!حالا چی بگم؟
کوک:عه؟بیدار شدی؟
ات:جواب منو بده!
کوک:هیچی بابا!خواستم پتو بندازم روت...لیاقت نداری هاااا
ات:پوففففف،جونگ کوک بچه خر میکنی؟
کوک:گمشوو...بی لیاقت بد بخت!باید میزاشتم از سرما یخ بزنی احمق!
ات:با ملکه اینجوری رفتار نکن هاااا
یه نفس راحت کشیدم،خوب شد...حداقل ادامه اش نداد!
کوک:داری به امپراطور دستور میدی؟
ات:تا وقتی این سرزمین ملکه به این قدرتمندی داره،نیازی به یه امپراطور بد بخت و ضعیفی مثل تو نداره!
بالشت و ورداشتم و زدم تو سرش
کوک:ملکه بهتره فعلا خفه شه!
ات:زر نزن امپراطور...برو فعلا استراحت کن تا بدخواه ها جونت و ازت نگرفتن(خنده)
کوک:امپراطور نیازی به استراحت نداره...باید بره شرکت
ات:چی داری میگی احمق؟عمرا بزارم!با این حالت کدوم گوری میخوای بری؟
کوک:توی شرکت کار زیاد دارم ات
ات:ساکت شو کوک...برو استراحت کن!من فردا میرم کارهای عقب مونده رو انجام میدم:)!
کوک:نه(داد)
ات:چی؟
کوک:عاا...من خونه میمونم،تو هم بمون،میدونی که...من...یکم حالم خوب نیست و تو باید بمونی..
ات:داری هزیون میگی جونگ کوک...بیا کمکت کنم تا بری تو اتاق
ات کمکم کرد و رفتم توی اتاق و رو ی تخت دراز کشیدم
ولی اگه ات بره شرکت...خیلی براش بد میشه!نباید بزارم!
"ویو ات"
صدای زنگ گوشیم از توی اتاق جونگ کوک اومد
اروم رفتم توی اتاق تا جواب بدم
تا اومدم از زیر بالشتش وردارم دستم و گرفت
ات:اخخخ دستم...ول کن...اییییی.احمق!
کوک:بهت گفتم گوشیت دست من میمونه...نگفتم؟!
ات:خب حالااا...الانم که چیزی نشده!ول کن دستم و!
جونگ کوک دستم و ول کرد
ات:چیزی لازم نداری؟
کوک:نچ...
۶.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.