"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 30
ویو ا/ت
من دلشوره گرفته بودم همینجور توی خونه راه میرفتم که اون خدمتکاری که باهام دوست بود صدام کرد...
&: ا/ت..ا/ت..
ا/ت: بله.
&: جونگکوک تصادف کرده الانم بیمارستانه و توی کماست...
ا/ت: چی*تو شک*
&: جونگ سو داره میره پیشش گفت بهت بگم اگر میخپای بری میتونی بری باهاش
ا/ت: ب.باشه
سریع رفتم بالا توی اتاقم و لباسامو پوشیدمو رفتم پایین سوارماشین شدم..بغض کرده بودم نمیتونستم حرف بزنم هنوزم توی شک بودم یعنی چی که جونگکوک تصادف کرده باورم نمیشه...
رسیدیم بیمارستان زودتر از جونگ سو وارد بیمارستان شدم سریع رفتم سمت پرستار رو از پرسیدم که اتاق جونگکوک کجاست و سریع رفتم سمت اتاق جونگکوک...
روی تخت بود بهش کلی دستگاه وصل بود. دستامو گذاشتم روی شیشه و بدون اینکه متوجه بشم اشکام سرازیر شدن نمیتونستم باور کنم چند بار پلک میزدم تا ببینم الکیه یا واقعیه اما واقعی بود توی حال خودم بودم که ی دست روی شونم گذاشته شد و با ی صدای اشنا به خودم اومدم و برگشتم.
م/کوک: دخترم*دستشو گذاشت روی شونه ا/ت*
*ا/ت برگشت*
ا/ت: م.مادر*تو شک*
م/کوک: ا/ت خودتی؟*بغض*
ا/ت: ااره
داشتم به خانم جئون نگاه میکردم توی شک بودم که اقای جئون اومد و وقتی منو دید تعجب کرد...
پ/کوک: دکتر گفت ک...*ا/تو دید*
ا/ت: پدررر
پ/کوک: ا.ا/ت ت.تو ززنده ایی؟*تعجب*
ا/ت: بله(😂).
م/کوک: جونگکوک گفت که ا/ت زندست ولی، ما باور نکردیم...
ادامه دارد...
پارت 30
ویو ا/ت
من دلشوره گرفته بودم همینجور توی خونه راه میرفتم که اون خدمتکاری که باهام دوست بود صدام کرد...
&: ا/ت..ا/ت..
ا/ت: بله.
&: جونگکوک تصادف کرده الانم بیمارستانه و توی کماست...
ا/ت: چی*تو شک*
&: جونگ سو داره میره پیشش گفت بهت بگم اگر میخپای بری میتونی بری باهاش
ا/ت: ب.باشه
سریع رفتم بالا توی اتاقم و لباسامو پوشیدمو رفتم پایین سوارماشین شدم..بغض کرده بودم نمیتونستم حرف بزنم هنوزم توی شک بودم یعنی چی که جونگکوک تصادف کرده باورم نمیشه...
رسیدیم بیمارستان زودتر از جونگ سو وارد بیمارستان شدم سریع رفتم سمت پرستار رو از پرسیدم که اتاق جونگکوک کجاست و سریع رفتم سمت اتاق جونگکوک...
روی تخت بود بهش کلی دستگاه وصل بود. دستامو گذاشتم روی شیشه و بدون اینکه متوجه بشم اشکام سرازیر شدن نمیتونستم باور کنم چند بار پلک میزدم تا ببینم الکیه یا واقعیه اما واقعی بود توی حال خودم بودم که ی دست روی شونم گذاشته شد و با ی صدای اشنا به خودم اومدم و برگشتم.
م/کوک: دخترم*دستشو گذاشت روی شونه ا/ت*
*ا/ت برگشت*
ا/ت: م.مادر*تو شک*
م/کوک: ا/ت خودتی؟*بغض*
ا/ت: ااره
داشتم به خانم جئون نگاه میکردم توی شک بودم که اقای جئون اومد و وقتی منو دید تعجب کرد...
پ/کوک: دکتر گفت ک...*ا/تو دید*
ا/ت: پدررر
پ/کوک: ا.ا/ت ت.تو ززنده ایی؟*تعجب*
ا/ت: بله(😂).
م/کوک: جونگکوک گفت که ا/ت زندست ولی، ما باور نکردیم...
ادامه دارد...
۲.۵k
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.