فیک تهیونگ پارت 6 پایان فصل اول
تهیونگ
رفتم خونه اوه ساعتو بدون معطلی خوابیدم...
هوف خعلی خسته شدم توی خواب شیرین بودم که گوشیم زنگ خورد این دیگه چه خریه؟ بدون اینکه شماره رو ببینم جواب دادم
تهیونگ:بله؟(خوابالو)
استاد:سلام آقای کیم هنوز خوابی؟ 😐
تهیونگ:عاا استاد بله یعنی نه ساعت چنده؟
استاد:نیم ساعت مونده تا کلاس تموم بشه
تهیونگ:آها...چیییییییییی(با صدای بلند)
استاد:هی آقا چته گوشام کر شد...
تهیونگ(من که کلا دیر میرسم پس برم به ادامه خوابم برسم هوفف)
تهیونگ:ببخشید من امروز کلاس نمیام
استاد:باشه خب زودتر میگفتی😐
تهیونگ:ببخشید.......
هوف بگیرم بکبم...
تهیونگ
خدااا دیگه خوابم نمیادددد
امروزم فیزیک داشتیم...
حتما چیزای زیادی گفته...
عا اشکالی نداره از جودا میگیرم(جعرررررر چ خودمونی شد)
(پرس زمانی ساعت 4
تهیونگ لباساشو پوشید و آماده شد که بره خونه(خانم)) جودا...😂
تا خونه رفت اما دید جودا با یه پسر داره حرف میزنه یواشکی حرفاشونو گوش داد...
بعله جودا و اون پسره داشتن قربون صدقه هم میرفتن...
پسره رفت تهیونگ باید زودتر به جودا میگفت که کیه...
=عا جودا
+عه سلام تهیونگ اینجا چیکار میکنی
=راستش میخواستم یه چیزی بگم
+چی؟؟
=خب... من ویم...
++میدونم
=چییییی
+ببخشید تهیونگ تا یه هفته پیش دوست داشتم اما دیگه عاشق یه کس دیگه شدم...
=اما
+متاسفم بهتره با یکی دیگه خوش باشی...
=م...من من دوست دارم
+ولی من دوست ندارم
و بعد جودا رفت و تهیونگ موند با قلب شکستش
بنظرتون کسی میتونه قلبشو بچسبونه و ترمیم کنه؟
یا نه؟
پایان فصل اول
رفتم خونه اوه ساعتو بدون معطلی خوابیدم...
هوف خعلی خسته شدم توی خواب شیرین بودم که گوشیم زنگ خورد این دیگه چه خریه؟ بدون اینکه شماره رو ببینم جواب دادم
تهیونگ:بله؟(خوابالو)
استاد:سلام آقای کیم هنوز خوابی؟ 😐
تهیونگ:عاا استاد بله یعنی نه ساعت چنده؟
استاد:نیم ساعت مونده تا کلاس تموم بشه
تهیونگ:آها...چیییییییییی(با صدای بلند)
استاد:هی آقا چته گوشام کر شد...
تهیونگ(من که کلا دیر میرسم پس برم به ادامه خوابم برسم هوفف)
تهیونگ:ببخشید من امروز کلاس نمیام
استاد:باشه خب زودتر میگفتی😐
تهیونگ:ببخشید.......
هوف بگیرم بکبم...
تهیونگ
خدااا دیگه خوابم نمیادددد
امروزم فیزیک داشتیم...
حتما چیزای زیادی گفته...
عا اشکالی نداره از جودا میگیرم(جعرررررر چ خودمونی شد)
(پرس زمانی ساعت 4
تهیونگ لباساشو پوشید و آماده شد که بره خونه(خانم)) جودا...😂
تا خونه رفت اما دید جودا با یه پسر داره حرف میزنه یواشکی حرفاشونو گوش داد...
بعله جودا و اون پسره داشتن قربون صدقه هم میرفتن...
پسره رفت تهیونگ باید زودتر به جودا میگفت که کیه...
=عا جودا
+عه سلام تهیونگ اینجا چیکار میکنی
=راستش میخواستم یه چیزی بگم
+چی؟؟
=خب... من ویم...
++میدونم
=چییییی
+ببخشید تهیونگ تا یه هفته پیش دوست داشتم اما دیگه عاشق یه کس دیگه شدم...
=اما
+متاسفم بهتره با یکی دیگه خوش باشی...
=م...من من دوست دارم
+ولی من دوست ندارم
و بعد جودا رفت و تهیونگ موند با قلب شکستش
بنظرتون کسی میتونه قلبشو بچسبونه و ترمیم کنه؟
یا نه؟
پایان فصل اول
۹۲.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.