P16
P16
+ بیا ستاره هارو تماشا کنیم.
_ باشه.
الیزا با دیدن آسمون حیرت کرد: وای هوای شما خیلی تمیزه. ستاره ها خیلی واضح هستن.
+ مگه مال شما اینشکلی نیست؟
دختر در حالی که به ستاره زل زده بود گفت: نه.
+ چرا ؟
_ بخاطر تکنولوژی.
+ به خاطر چی ؟
_ تک نو لو ژی. تکنولوژی.
دختر ضربه ای به سر خودش زد و گفت: خدای من اصلا حواسم نبود. این کلمه جدیده. تکنولوژی یعنی دستاورد های جدید علمی مثل ، اتومبیل ، هواپیما.
+ اینا یعنی چی ؟
_ اینا اختراعاتی هستن که جهان رو تحت تاثیر قرار دادن. اتومبیل مثل اسب و گاری میمونه و حرکت میکنه ولی خب از نظر ظاهری اصن شبیه نیستن. هواپیما هم مثل پرنده میمونه. ما سوارش میشیم و پرواز میکنه.
+ چقدر جالب .
_ همینطوره.
+ ولی چرا اینا روی هوای شما تاثیر گذاشته؟
_ چون سوختی که باعث میشه ما از اینا استفاده کنیم برای طبیعت مضره.
+ آهان فهمیدم.
_ اوم.
دختر دستشو دراز کرد: اون چند تا ستاره رو میبینی ؟
+ آره .
_ شبیه پرنده ان.
+ آره.
دختر سرشو چرخوند و به تهیونگ نگاه کرد: چرا به من خیره شدی.
+ تو داری ستاره هارو تماشا میکنی. منم دارم ستاره ام رو تماشا میکنم.
دختر که گونه هاش سرخ شده بود لبخندی زد. تهیونگ لبخندی زد و دخترو در آغوشش گرفت : بیا تو همین حالت دراز بکشیم.
_ باشه.
تهیونگ لب های دختر رو بوسید : دوست دارم .
_ احساس میکنم باید بگم منم دوست دارم.........
لایک یادتون نره 💖
+ بیا ستاره هارو تماشا کنیم.
_ باشه.
الیزا با دیدن آسمون حیرت کرد: وای هوای شما خیلی تمیزه. ستاره ها خیلی واضح هستن.
+ مگه مال شما اینشکلی نیست؟
دختر در حالی که به ستاره زل زده بود گفت: نه.
+ چرا ؟
_ بخاطر تکنولوژی.
+ به خاطر چی ؟
_ تک نو لو ژی. تکنولوژی.
دختر ضربه ای به سر خودش زد و گفت: خدای من اصلا حواسم نبود. این کلمه جدیده. تکنولوژی یعنی دستاورد های جدید علمی مثل ، اتومبیل ، هواپیما.
+ اینا یعنی چی ؟
_ اینا اختراعاتی هستن که جهان رو تحت تاثیر قرار دادن. اتومبیل مثل اسب و گاری میمونه و حرکت میکنه ولی خب از نظر ظاهری اصن شبیه نیستن. هواپیما هم مثل پرنده میمونه. ما سوارش میشیم و پرواز میکنه.
+ چقدر جالب .
_ همینطوره.
+ ولی چرا اینا روی هوای شما تاثیر گذاشته؟
_ چون سوختی که باعث میشه ما از اینا استفاده کنیم برای طبیعت مضره.
+ آهان فهمیدم.
_ اوم.
دختر دستشو دراز کرد: اون چند تا ستاره رو میبینی ؟
+ آره .
_ شبیه پرنده ان.
+ آره.
دختر سرشو چرخوند و به تهیونگ نگاه کرد: چرا به من خیره شدی.
+ تو داری ستاره هارو تماشا میکنی. منم دارم ستاره ام رو تماشا میکنم.
دختر که گونه هاش سرخ شده بود لبخندی زد. تهیونگ لبخندی زد و دخترو در آغوشش گرفت : بیا تو همین حالت دراز بکشیم.
_ باشه.
تهیونگ لب های دختر رو بوسید : دوست دارم .
_ احساس میکنم باید بگم منم دوست دارم.........
لایک یادتون نره 💖
۷.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.