دختره ما فیایی 🖤⛓
با قدم های محکم که فقط صدای قدم های من بود که به گوش میرسید از سازمان خارج شدم .
خیلی عصبانی بودم وقتی سوار ماشین شدم با آخرین ساعت به سمت خونه حرکت کردم
وقتی رسیدم سریع وسایل مورد نیازمو جمع کردم و گذاشتم توی ماشین وحرکت کردم به سمت بوسان (یک شهر در کره جنوبی)
من که میدونم همیشه اینجوری بوده اول اخراج میکنن و بعد میان سراغش و میکشنش
فلش بک به بوسان
وقتی رسیدم رفتم به عمارتی که پدرم از بوسان خریده بود اینجا کسای زیادی مثل زیر دستای پدر و مادرم زنده گی می کردن
وقتی رسیدم همه برای خوش آمد گویی اومدن و تعظیم کوتاهی کردن
یک نفر بین اونا بود که دوست سمیمی پدرم بود پیرمرد مهربونی بود ولی به موقش آدم ترسناکی میشد
وقتی رفتم اومد سمتم و پدرانه منو توی آغوشش گرفت
بعد گفتم که لطفا به اتاق کارم بیاید
ادامه دارد...
خیلی عصبانی بودم وقتی سوار ماشین شدم با آخرین ساعت به سمت خونه حرکت کردم
وقتی رسیدم سریع وسایل مورد نیازمو جمع کردم و گذاشتم توی ماشین وحرکت کردم به سمت بوسان (یک شهر در کره جنوبی)
من که میدونم همیشه اینجوری بوده اول اخراج میکنن و بعد میان سراغش و میکشنش
فلش بک به بوسان
وقتی رسیدم رفتم به عمارتی که پدرم از بوسان خریده بود اینجا کسای زیادی مثل زیر دستای پدر و مادرم زنده گی می کردن
وقتی رسیدم همه برای خوش آمد گویی اومدن و تعظیم کوتاهی کردن
یک نفر بین اونا بود که دوست سمیمی پدرم بود پیرمرد مهربونی بود ولی به موقش آدم ترسناکی میشد
وقتی رفتم اومد سمتم و پدرانه منو توی آغوشش گرفت
بعد گفتم که لطفا به اتاق کارم بیاید
ادامه دارد...
۲.۷k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.