خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۳۱
ویو ا/ت
که یهو دو نفر از در عمارت اومدن وقتی اون دونفر رو دیدم انگار یه لحظه تمام دنیا برام اکلیلی شد از جام بلند شدم که
کوک: کجا تشریف میبرین؟(جدی)
برای اینکه نمیخواستم کوک بفهمه گفتم
ا/ت: میرم wc با اجازه
کوک: هوم باشه فقط زود بیا
با خوشحالی به سمتشون قدم برداشتم که دیدم عمه کوک رفت سمتشون و با سوهو رو بوسی کرد جالبه یعنی همو میشناسن؟
بعدش دیدم سوهو از دست لیا گرفت و به عمه اش معرفی میکرد لیا چه خجالتی بود من نمیدونستم ای خدا بدو رفتم سمت سرویس تینتی که زده بودم رو ترمیم کردم بعد در کیفم رو بستم به سمت در سرویس رفتم که در باز شد و خورد سر من
ا/ت: آخ اییی چته وحشی آروم باز کن این کوفتی رو دستم رو گذاشتم سرم
لیا: ا/ت؟(تعجب)
ا/ت: لیا(ذوق ولی با درد)
لیا: ا/تتتت
که دیدم محکم پرید بغلم و منو تو بغلش فشار میداد
ا/ت: ایییی من باردارم هاااا
لیا: ببخشید یادم نمیدونم (😅) دلم برات تنگ شده بودددد چرا از پیشمون رفتی میدونی چقدر گریهههههه کردیم برات هان میدونی حال روحیمون افتضاح بود؟(گریه شدید)
ا/ت:(پاک کردن اشکاش) ببخشید لیا ولی من مجبور بودم ببخشید باعث شدم حالتون اینطوری بشه امیدوارم یوجین بخاطر کاری که کردم ببخشدتم (ادمین: جان؟ اون ببخشه من خودم تورو به هفت تیکه مساوی تقسیم میکنم)
که لیا منو آروم بغلم کرد
لیا: هی اینارو ولش از کوچولوی خاله چخبر ؟ میبینم شکمتم اومده جلو کمی (با هیجان)
ا/ت:(خنده) ولی خب جونگ کوک اعتماد نداشت با زور گفت باید آزمایش بدی ببینم از کیه؟
لیا: من اون عو.ضی رو گیر بیارم ها می... استغفرالله (عصبی) بگو آخه خواهر مادرت رو... اولین را.بطم با تو بود کث.افت
___
(ادمین: ببخشید واقعا ها ولی شما که لیا رومیشناسید بی اعصابه)
لیا: با منی؟(ادمین: نه بابا من شکر بخورم با تو باشم)
___
ا/ت: آروم باش کمی با کوک صمیمی شدم رابطمون خوب شده
لیا: چی با جئون؟ یعنی خاک تو سرت
کوک: ا/ت اینجایی (کمی بلند)
ا/ت: هیسس( آروم) (اشاره به لیا)
اره اینجام الان میام بیرون
ا/ت: ببین من میرم دوباره همو میبینیم بزار کمی اوضاع رو به راه بشه بهت خبر میدم تو مهمونی هستی نگاه میکنم بهت فعلا
که لیا دوباره بغلم کرد و آروم از لپم بوسید
منم مقابلش خندیدم و از اونجا زدم بیرون
کوک: دو ساعته چیکار میکنی؟
ا/ت: عام هیچی داشتم آرایشم رو ترمیم میکردم
کوک: هوم اوکی
از دستم گرفت و برگشتیم سرجامون
که ...
ادامه دارد ...
راستی کیوتام داریم به ۶۰۰ تایی نزدیک میشیم هوراا🎉💃
پارت ۳۱
ویو ا/ت
که یهو دو نفر از در عمارت اومدن وقتی اون دونفر رو دیدم انگار یه لحظه تمام دنیا برام اکلیلی شد از جام بلند شدم که
کوک: کجا تشریف میبرین؟(جدی)
برای اینکه نمیخواستم کوک بفهمه گفتم
ا/ت: میرم wc با اجازه
کوک: هوم باشه فقط زود بیا
با خوشحالی به سمتشون قدم برداشتم که دیدم عمه کوک رفت سمتشون و با سوهو رو بوسی کرد جالبه یعنی همو میشناسن؟
بعدش دیدم سوهو از دست لیا گرفت و به عمه اش معرفی میکرد لیا چه خجالتی بود من نمیدونستم ای خدا بدو رفتم سمت سرویس تینتی که زده بودم رو ترمیم کردم بعد در کیفم رو بستم به سمت در سرویس رفتم که در باز شد و خورد سر من
ا/ت: آخ اییی چته وحشی آروم باز کن این کوفتی رو دستم رو گذاشتم سرم
لیا: ا/ت؟(تعجب)
ا/ت: لیا(ذوق ولی با درد)
لیا: ا/تتتت
که دیدم محکم پرید بغلم و منو تو بغلش فشار میداد
ا/ت: ایییی من باردارم هاااا
لیا: ببخشید یادم نمیدونم (😅) دلم برات تنگ شده بودددد چرا از پیشمون رفتی میدونی چقدر گریهههههه کردیم برات هان میدونی حال روحیمون افتضاح بود؟(گریه شدید)
ا/ت:(پاک کردن اشکاش) ببخشید لیا ولی من مجبور بودم ببخشید باعث شدم حالتون اینطوری بشه امیدوارم یوجین بخاطر کاری که کردم ببخشدتم (ادمین: جان؟ اون ببخشه من خودم تورو به هفت تیکه مساوی تقسیم میکنم)
که لیا منو آروم بغلم کرد
لیا: هی اینارو ولش از کوچولوی خاله چخبر ؟ میبینم شکمتم اومده جلو کمی (با هیجان)
ا/ت:(خنده) ولی خب جونگ کوک اعتماد نداشت با زور گفت باید آزمایش بدی ببینم از کیه؟
لیا: من اون عو.ضی رو گیر بیارم ها می... استغفرالله (عصبی) بگو آخه خواهر مادرت رو... اولین را.بطم با تو بود کث.افت
___
(ادمین: ببخشید واقعا ها ولی شما که لیا رومیشناسید بی اعصابه)
لیا: با منی؟(ادمین: نه بابا من شکر بخورم با تو باشم)
___
ا/ت: آروم باش کمی با کوک صمیمی شدم رابطمون خوب شده
لیا: چی با جئون؟ یعنی خاک تو سرت
کوک: ا/ت اینجایی (کمی بلند)
ا/ت: هیسس( آروم) (اشاره به لیا)
اره اینجام الان میام بیرون
ا/ت: ببین من میرم دوباره همو میبینیم بزار کمی اوضاع رو به راه بشه بهت خبر میدم تو مهمونی هستی نگاه میکنم بهت فعلا
که لیا دوباره بغلم کرد و آروم از لپم بوسید
منم مقابلش خندیدم و از اونجا زدم بیرون
کوک: دو ساعته چیکار میکنی؟
ا/ت: عام هیچی داشتم آرایشم رو ترمیم میکردم
کوک: هوم اوکی
از دستم گرفت و برگشتیم سرجامون
که ...
ادامه دارد ...
راستی کیوتام داریم به ۶۰۰ تایی نزدیک میشیم هوراا🎉💃
۹.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.