برکه
برکه
پارت چهار
با حس کردن نوری درست روی صورتم ، چشمامو باز کردم و نگاهی به ساعت کوچیک کنار دستم انداختم بعد با شستن دست و روم با تشت آبی که کنارم بودو و بستن چارقدم ، از اتاقم بیرون اومدم و از پله های چوبی خونه مون پایین رفتم ..
همونطور که حدس زده بودم تموم زنای روستا چه کوچیک چه بزرگ ، از صبح زود تو خونه مون جمع شده بودن تا محصولات کشاورزی امسالو برای همایش فردا ، بسته بندی کنن !
همونطور که پامو رو آخرین پله میذاشتم رو به همه سلامی کردم و رفتم تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنم اما .. خوب میشنیدم منیره خانم در گوش عزیز چی پچ پچ میکردو چی باعث شده بود عزیز بی حوصله بنظر بیاد !!
- بخدا که دختر به این خوشگلی حیفه عزیز خانم ، هم بر و رو داره هم ماشالله زبر و زرنگه ! نذار پیر دختر بشه که اهش دامنتو میگیره
از حرفای منیره حرصم گرفته بود . آخه ازدواج دخترای روستا به تو چ ربطی داره ؟؟ مگه وکیل وصی مایی ؟؟ والا بخدا خجالتم خوب چیزیه
+ دخترم یه دیقه بیا
عزیز با چیزی که گفت منو از افکارم بیرون کشید برای همین رفتم تا ببینم چیکارم داره
پارت چهار
با حس کردن نوری درست روی صورتم ، چشمامو باز کردم و نگاهی به ساعت کوچیک کنار دستم انداختم بعد با شستن دست و روم با تشت آبی که کنارم بودو و بستن چارقدم ، از اتاقم بیرون اومدم و از پله های چوبی خونه مون پایین رفتم ..
همونطور که حدس زده بودم تموم زنای روستا چه کوچیک چه بزرگ ، از صبح زود تو خونه مون جمع شده بودن تا محصولات کشاورزی امسالو برای همایش فردا ، بسته بندی کنن !
همونطور که پامو رو آخرین پله میذاشتم رو به همه سلامی کردم و رفتم تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنم اما .. خوب میشنیدم منیره خانم در گوش عزیز چی پچ پچ میکردو چی باعث شده بود عزیز بی حوصله بنظر بیاد !!
- بخدا که دختر به این خوشگلی حیفه عزیز خانم ، هم بر و رو داره هم ماشالله زبر و زرنگه ! نذار پیر دختر بشه که اهش دامنتو میگیره
از حرفای منیره حرصم گرفته بود . آخه ازدواج دخترای روستا به تو چ ربطی داره ؟؟ مگه وکیل وصی مایی ؟؟ والا بخدا خجالتم خوب چیزیه
+ دخترم یه دیقه بیا
عزیز با چیزی که گفت منو از افکارم بیرون کشید برای همین رفتم تا ببینم چیکارم داره
۷۲۰
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.