تکپارتی سونگمین: وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش بشی..
تکپارتی سونگمین: وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش بشی..
#استری_کیدز
#کیم_سونگمین
با اینکه سونگمین دو سال ازت یزرگ بود اما نمیدونم چرا یهویی به مغزت خطور کرد که دیگه به عنوان بیبی گرلش نباشیو و به عنوان شوگر مامیش شناخته بشی.
وارد خونه شد و جسم خستشو روی مبل گذاشت نگاهی به اطراف کرد تو دیدش نبودی که با صدای بلند صدات زد
سونگمین:ا.تتتتتتت
از اتاق مخصوص لباسات اومدی بیرون که کاملا مشکی پوشیده بودی دامن بلند مشکی،تاپ باز مشکی،کت نازکی که روش بود مشکی،کلاه مشکی مجلسیت،کفشای مشکی مجلسی و عینک افتابی مشکیت
کاملا دید بود و با صدای کلفتی گفتی
ا.ت:کسی منو..
از اتاق اومد بیرون و با حالت جدی گفتی
ا.ت؛صدا زد؟
سونگمین که تا ۱۰۰ متر دهنش برات باز شده بود بهت زول زده بود
مثل مدل ها راه رفتی پیشش
هنوزم روت خیره بود
سونگمین؛..ا...ت...
ا.ت؛من دیگه بیبی گرلت نیستم بوی جونم...شوگر مامیتم...
که زد زیر خنده..اخمی کردی و گفتی
ا.ت؛چیه؟
سونگمین:خیلی شوخی خوبی بود(خنده)
اخمی کردیو با حالت لوسانه گفتی
ا.ت:یاااا شوخی نبود جدی بودم
اینبار پوکر شده گفت
سونگمین: چی..
ا.ت:من میخوام شوگر مامیت باشممم
سونگمین؛...ا.ت..حالت خوبه..؟ سرت جایی خودره؟
حرص داشت خفت میکرد
ا.ت:من کاملا خوب و عالیممم ...( حرص)
سونگمین؛بیخیال..جدی که نیستی...
پورخندی زدیو گفتی
ا.ت:میخوای ثابتش کنم
منظورتو خیلی خوب فهمید و با لبخند شیطونی گفت
سونگمین:اگه بتونی..بیا..راحت باش...
به مبل هلش دادی و خودتو بین پاهاش و سرش قرار دادی
خم شدیو و سرتو به گردن سفیدش گذاشتی و گاز کوچیکی گرفتیش...
سونگمین؛کارت..عالیه..شوگر مامیِ...دیونه...
#استری_کیدز
#کیم_سونگمین
با اینکه سونگمین دو سال ازت یزرگ بود اما نمیدونم چرا یهویی به مغزت خطور کرد که دیگه به عنوان بیبی گرلش نباشیو و به عنوان شوگر مامیش شناخته بشی.
وارد خونه شد و جسم خستشو روی مبل گذاشت نگاهی به اطراف کرد تو دیدش نبودی که با صدای بلند صدات زد
سونگمین:ا.تتتتتتت
از اتاق مخصوص لباسات اومدی بیرون که کاملا مشکی پوشیده بودی دامن بلند مشکی،تاپ باز مشکی،کت نازکی که روش بود مشکی،کلاه مشکی مجلسیت،کفشای مشکی مجلسی و عینک افتابی مشکیت
کاملا دید بود و با صدای کلفتی گفتی
ا.ت:کسی منو..
از اتاق اومد بیرون و با حالت جدی گفتی
ا.ت؛صدا زد؟
سونگمین که تا ۱۰۰ متر دهنش برات باز شده بود بهت زول زده بود
مثل مدل ها راه رفتی پیشش
هنوزم روت خیره بود
سونگمین؛..ا...ت...
ا.ت؛من دیگه بیبی گرلت نیستم بوی جونم...شوگر مامیتم...
که زد زیر خنده..اخمی کردی و گفتی
ا.ت؛چیه؟
سونگمین:خیلی شوخی خوبی بود(خنده)
اخمی کردیو با حالت لوسانه گفتی
ا.ت:یاااا شوخی نبود جدی بودم
اینبار پوکر شده گفت
سونگمین: چی..
ا.ت:من میخوام شوگر مامیت باشممم
سونگمین؛...ا.ت..حالت خوبه..؟ سرت جایی خودره؟
حرص داشت خفت میکرد
ا.ت:من کاملا خوب و عالیممم ...( حرص)
سونگمین؛بیخیال..جدی که نیستی...
پورخندی زدیو گفتی
ا.ت:میخوای ثابتش کنم
منظورتو خیلی خوب فهمید و با لبخند شیطونی گفت
سونگمین:اگه بتونی..بیا..راحت باش...
به مبل هلش دادی و خودتو بین پاهاش و سرش قرار دادی
خم شدیو و سرتو به گردن سفیدش گذاشتی و گاز کوچیکی گرفتیش...
سونگمین؛کارت..عالیه..شوگر مامیِ...دیونه...
۱۲.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.