از خودم بدم میاد.
از خودم بدم میاد.
حسمیکنماین تاریکی که گاهی تو وجودم بود رو زنده کردی.
تاریک ترین لحظات من همین بود وقتی تاریکی تو من ریشه کرده بود هیچ گرمایی وجود نداشت وجودم پر از سرما بود انگار یخنبدون تموم اطرافم رو گرفته بود
الان دوباره همین حس رو دارم بعد از چند سال قراره برگردم؟
نه قراره اون سیاهی برگرده ولی خب سیاهی چیز بدی نیس همیشه..
ایندفعه مطمئنم قراره قوی تر برگرده به من و دستمو بلند کنه از این سفیدی و محبت و روشنایی بیزارم قراره توی سرما روحم پرواز کنه و شعله های تاریکی روشن بشن..به امید فردای سیاه تر
حسمیکنماین تاریکی که گاهی تو وجودم بود رو زنده کردی.
تاریک ترین لحظات من همین بود وقتی تاریکی تو من ریشه کرده بود هیچ گرمایی وجود نداشت وجودم پر از سرما بود انگار یخنبدون تموم اطرافم رو گرفته بود
الان دوباره همین حس رو دارم بعد از چند سال قراره برگردم؟
نه قراره اون سیاهی برگرده ولی خب سیاهی چیز بدی نیس همیشه..
ایندفعه مطمئنم قراره قوی تر برگرده به من و دستمو بلند کنه از این سفیدی و محبت و روشنایی بیزارم قراره توی سرما روحم پرواز کنه و شعله های تاریکی روشن بشن..به امید فردای سیاه تر
۲.۱k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.