🔞پارت سوم عشق و زجر🔞
اومد سمتم نمیدونم چرا بغلم کرد اما ذوق کردم منم بغلش کردم وقتی داشت بغلم میکرد در گوشم گفت امشب میای آروم سرمو تکون دادم خیلی خوشحال شد
کوک: منتظرتم خوشگل خانم
یه لبخند آرومی زدم و ازش جدا شدم و رفتم رو صندلی نشستم دیدم غذا هارو آوردم شروع کردم به خوردن دیدم داره نگام میکنه یکم خجالت کشیدم از سرجام پا شدم که برم سرویس وقتی داشتم میرفتم پام پیچ خورد افتادم دیدم کوک اومد سمتم دستمو گرفت
کوک:اووو بیبی گرل حواست باشه پاشو بریم دکتر
ا/ت:نه ممنون خودم میرم
کوک:نه اینجوری نمیشه
وقتی گفتم نه منو بغل کرد برد کنار باشین درو باز کردم منو گذاشت تو ماشین
ا/ت:کجا میریمممم
کوک:میریم دکتر حرف هم نباشه
یه نگاه کوچیک کردم داشتم از درد میمردم
ا/ت:باشه.ه.ه
رسیدیم دکتر منو از تو ماشین آورد بیرون رفتیم پیش دکتر
ا/ت: من میترسم.م.م.م.م
کوک: نترس من هستم
بعد صورتمو گرفت و یه........ ادامه ی رمان در پارت۴
🔞ℒℴ𝓋ℯ_𝒶𝓃𝒹_𝓈𝓊𝒻𝒻ℯ𝓇𝒾𝓃ℊ🔞
کوک: منتظرتم خوشگل خانم
یه لبخند آرومی زدم و ازش جدا شدم و رفتم رو صندلی نشستم دیدم غذا هارو آوردم شروع کردم به خوردن دیدم داره نگام میکنه یکم خجالت کشیدم از سرجام پا شدم که برم سرویس وقتی داشتم میرفتم پام پیچ خورد افتادم دیدم کوک اومد سمتم دستمو گرفت
کوک:اووو بیبی گرل حواست باشه پاشو بریم دکتر
ا/ت:نه ممنون خودم میرم
کوک:نه اینجوری نمیشه
وقتی گفتم نه منو بغل کرد برد کنار باشین درو باز کردم منو گذاشت تو ماشین
ا/ت:کجا میریمممم
کوک:میریم دکتر حرف هم نباشه
یه نگاه کوچیک کردم داشتم از درد میمردم
ا/ت:باشه.ه.ه
رسیدیم دکتر منو از تو ماشین آورد بیرون رفتیم پیش دکتر
ا/ت: من میترسم.م.م.م.م
کوک: نترس من هستم
بعد صورتمو گرفت و یه........ ادامه ی رمان در پارت۴
🔞ℒℴ𝓋ℯ_𝒶𝓃𝒹_𝓈𝓊𝒻𝒻ℯ𝓇𝒾𝓃ℊ🔞
۱۴.۹k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.