𝑷𝒂𝒓𝒕 16
ا/ت ویو
(با نور زیادی که به چشمام میخورد از خواب آروم آروم بیدار شدم با صحنه ای که مواجه شدم میخواستم خجالت آب بشم برم زمین...
(تسبیحاتون رو بیارید🗿📿))
جانکوک ویو
(با تکون خوردنای کسی از خواب بیدار شدم ا/ت تو بغلم بود و پاهاش رو پاهام بود و دستم
تو دستش بود
_صبح بخیر
+ص...صبح تو ام بخیر...
+س...ساعت چنده؟
_هشت و نیم
+آها...من کی خوابم برد؟
_(خنده ریزی کردم)مثل اینکه خیلی خسته بودی که خوابت برد...
+شاید...(بعد حرفم ویندوزم بالا اومد یک نگاهی به خودم کردم و بعد فهمیدم کجام(به چه زیبا🗿)
سریع از بغل جانکوک در اومدم و خودمو مرتب کردم زیر چشمی به جانکوک نگاه کردم داشت بهم میخندید...آه چه گندی زدم...لپام عین گوجه سرخ شده بود...
جانکوک ویو
(ا/ت یه لحظه با تعجب بهم نگاه کرد و سریع از بغلم اومد بیرون...اوه خاک تو سرم...تو بغلم بود!...(🗿🗿🗿)وای چیکار کردم من...
لپای ا/ت سرخ شده بود سرش به پایین بود...خندم اومد سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم
فهمیدم خجالت کشیده خودمو جمع کردم و برای اینکه بحث رو عوض کنم بهش گفتم)
_بیا بریم پیش بقیه
+اوهوم بریم...
به کلبه ها که رسیدیم دیدیم همه تقریبا بیرون بودم به اطرافم نگاه می انداختم که یهو سوزی رو دیدم وای...الان خاک تو سرم میشه ببینه منو سوال پیچم میکنه تا منو ندیده باید فرار کنم...
سوزی ویو
(دیشب ا/ت نیومد کلبه نگرانش بودم گوشیشو خانم حواس پرت تو خونه جا گذاشته بود تا صبح نتونستم خوب بخوابم...اون کیه؟ا/ت! به حسابت میرسم...)
براش ا/ت فاتحه بخوانید...😂👌🏻🗿
ادامه دارد...
شرط
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
اگه شرط کامل نشه شرطشو بیشتر میکنم
هشتگ مونای سختگیر👌🏻🗿😂
(با نور زیادی که به چشمام میخورد از خواب آروم آروم بیدار شدم با صحنه ای که مواجه شدم میخواستم خجالت آب بشم برم زمین...
(تسبیحاتون رو بیارید🗿📿))
جانکوک ویو
(با تکون خوردنای کسی از خواب بیدار شدم ا/ت تو بغلم بود و پاهاش رو پاهام بود و دستم
تو دستش بود
_صبح بخیر
+ص...صبح تو ام بخیر...
+س...ساعت چنده؟
_هشت و نیم
+آها...من کی خوابم برد؟
_(خنده ریزی کردم)مثل اینکه خیلی خسته بودی که خوابت برد...
+شاید...(بعد حرفم ویندوزم بالا اومد یک نگاهی به خودم کردم و بعد فهمیدم کجام(به چه زیبا🗿)
سریع از بغل جانکوک در اومدم و خودمو مرتب کردم زیر چشمی به جانکوک نگاه کردم داشت بهم میخندید...آه چه گندی زدم...لپام عین گوجه سرخ شده بود...
جانکوک ویو
(ا/ت یه لحظه با تعجب بهم نگاه کرد و سریع از بغلم اومد بیرون...اوه خاک تو سرم...تو بغلم بود!...(🗿🗿🗿)وای چیکار کردم من...
لپای ا/ت سرخ شده بود سرش به پایین بود...خندم اومد سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم
فهمیدم خجالت کشیده خودمو جمع کردم و برای اینکه بحث رو عوض کنم بهش گفتم)
_بیا بریم پیش بقیه
+اوهوم بریم...
به کلبه ها که رسیدیم دیدیم همه تقریبا بیرون بودم به اطرافم نگاه می انداختم که یهو سوزی رو دیدم وای...الان خاک تو سرم میشه ببینه منو سوال پیچم میکنه تا منو ندیده باید فرار کنم...
سوزی ویو
(دیشب ا/ت نیومد کلبه نگرانش بودم گوشیشو خانم حواس پرت تو خونه جا گذاشته بود تا صبح نتونستم خوب بخوابم...اون کیه؟ا/ت! به حسابت میرسم...)
براش ا/ت فاتحه بخوانید...😂👌🏻🗿
ادامه دارد...
شرط
۲۰ لایک
۳۰ کامنت
اگه شرط کامل نشه شرطشو بیشتر میکنم
هشتگ مونای سختگیر👌🏻🗿😂
۱۷.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.