خونه جدید مبارک. فصل دوم پارت 7
بعد این که مرگ اون کفتر صبر کردیم که برقش از بین بره و بعدش دادیم روباهه خوردش
و بعد برگشتیم خونه
روباهه هنوزم باهامون بود
خیلی کنه است
ولی خیلی هم دوست داشتنیه
بهش غذا دادم و نازش کردم
بعد منو جبمین
خیلی کثیف شده بودیم برای همبن رفتیم دوتایی یه دوش گرفتیم
الانم نشستم روی مبل و دارم جیمینا روناز می کنم
از زبون جیمین:
ا/ت خیلی عجیب شده
بعد اون سری که توی جنگل ترسید همش توی فکره
تمام تلاشم رو دارم می کنم تا شادش کنم
ولی همش بعد دوثانیه تمام زحمت هام می پره
من واقعا دوستش دارم و نمی خوام ببینم اینجوری داره پر پر میشه
و می دونم اونم خیلی عاشق منه و این بیشتر عذابم میده.
از زبون ا/ت:
اینقدر درگیر افکارم راجب اون موجود بودم که نفهمیدم اون روباه برای داره آروم آروم نزدیک میشه که جیمینا رو بخوره تا این که جیمین با یه لگد شیک پرتش کرد اونور
گفتم: جیمین تو که زبون حیوونا رو بلدی .می تونی بهش بگی جیمینا رو کاری نداشته باشه؟
جیمین: به شرط این که شب اون لبای خوشگلت رو در خدمتم بزاری
با نگاهی که یعنی زر مفت نزن عزیزم نگاهش کردم و اونم کامل منظورم رو فهمید
جیمین:پس خودت حالیش کن
با بی میلی قبول کردم
و جیمین جوری که انگار جایزه ی نوبل بهش داده بودن ذوق کرد
رفت جلوی روباه نشست
چشماش به رنگ آبی یخی در اومد
وبا یه صدای جیغی حالت شروع کرد حرف زدن با روباه
که روباه با عصبانیت زد صورتش رو گاز گرفت
تعجب کرد : جیمین چرا اینجوری شد ؟
جیمین روباه رو گرفت و شروع کرد بررسی کردن بدنش
جیمین: پس بگو چرا اینقدر با روباه های دیگه فرق داره
فکر کنم این یه روباه چشم خداست باشه
که کاملا زبون انسان حالیشه و قدرت من روش جواب نمیده و رنگ دمش عوض میشه اگر یه موجود دیگه مثل بختک بخواد باهاش ارتباط برقرار کنه مثل الان .
یهو موهاش دم روباه خیلی سریع شروع کرد رشد کردن و موهای بنفش رنگی از زیرش در اومد و بخش های نارنجی پودر شد
جیمین: اونا نمی تونن صاحب داشته باشن چون وحشی ان ولی انگار این یکی فرق داره و می خواد تو صاحبش باشی
تعجب کردم: من؟؟
جیمین رو کرد به روباه : حتی یک درصد هم نمی تونی فکر کنی اون تو رو به من ترجیه میده، هرگززززز
روباه بهش چشم غره ای رفت و اومد روی پاهای من خوابید و جیمینا هم رفت روی سرش
روباه سرش رو تکون داد تا پرت شه
گفتم: نخیر روباه کوچولو ،اگر قرار باشه با هم دوست باشیم نباید به جیمینا آسیب بزنی
روباه نگاه گیجی به من کرد
رو به جیمین گفتم: اسمش رو چی بزاریم؟
جیمین: چلغوز چطوره؟( معنی جالبی داره)
بهش چشم غره ای رفتم
گفتم: اون خیلی نرمه ،اسمش رو میزارم نرمالو
جیمین به ساعت نگاهی کرد: عزیزم وقت خوابه و یادت نره من کاری که گفتی رو انجام دادم حالا نوبت توعه که با لبات جبران کنی
و بعد برگشتیم خونه
روباهه هنوزم باهامون بود
خیلی کنه است
ولی خیلی هم دوست داشتنیه
بهش غذا دادم و نازش کردم
بعد منو جبمین
خیلی کثیف شده بودیم برای همبن رفتیم دوتایی یه دوش گرفتیم
الانم نشستم روی مبل و دارم جیمینا روناز می کنم
از زبون جیمین:
ا/ت خیلی عجیب شده
بعد اون سری که توی جنگل ترسید همش توی فکره
تمام تلاشم رو دارم می کنم تا شادش کنم
ولی همش بعد دوثانیه تمام زحمت هام می پره
من واقعا دوستش دارم و نمی خوام ببینم اینجوری داره پر پر میشه
و می دونم اونم خیلی عاشق منه و این بیشتر عذابم میده.
از زبون ا/ت:
اینقدر درگیر افکارم راجب اون موجود بودم که نفهمیدم اون روباه برای داره آروم آروم نزدیک میشه که جیمینا رو بخوره تا این که جیمین با یه لگد شیک پرتش کرد اونور
گفتم: جیمین تو که زبون حیوونا رو بلدی .می تونی بهش بگی جیمینا رو کاری نداشته باشه؟
جیمین: به شرط این که شب اون لبای خوشگلت رو در خدمتم بزاری
با نگاهی که یعنی زر مفت نزن عزیزم نگاهش کردم و اونم کامل منظورم رو فهمید
جیمین:پس خودت حالیش کن
با بی میلی قبول کردم
و جیمین جوری که انگار جایزه ی نوبل بهش داده بودن ذوق کرد
رفت جلوی روباه نشست
چشماش به رنگ آبی یخی در اومد
وبا یه صدای جیغی حالت شروع کرد حرف زدن با روباه
که روباه با عصبانیت زد صورتش رو گاز گرفت
تعجب کرد : جیمین چرا اینجوری شد ؟
جیمین روباه رو گرفت و شروع کرد بررسی کردن بدنش
جیمین: پس بگو چرا اینقدر با روباه های دیگه فرق داره
فکر کنم این یه روباه چشم خداست باشه
که کاملا زبون انسان حالیشه و قدرت من روش جواب نمیده و رنگ دمش عوض میشه اگر یه موجود دیگه مثل بختک بخواد باهاش ارتباط برقرار کنه مثل الان .
یهو موهاش دم روباه خیلی سریع شروع کرد رشد کردن و موهای بنفش رنگی از زیرش در اومد و بخش های نارنجی پودر شد
جیمین: اونا نمی تونن صاحب داشته باشن چون وحشی ان ولی انگار این یکی فرق داره و می خواد تو صاحبش باشی
تعجب کردم: من؟؟
جیمین رو کرد به روباه : حتی یک درصد هم نمی تونی فکر کنی اون تو رو به من ترجیه میده، هرگززززز
روباه بهش چشم غره ای رفت و اومد روی پاهای من خوابید و جیمینا هم رفت روی سرش
روباه سرش رو تکون داد تا پرت شه
گفتم: نخیر روباه کوچولو ،اگر قرار باشه با هم دوست باشیم نباید به جیمینا آسیب بزنی
روباه نگاه گیجی به من کرد
رو به جیمین گفتم: اسمش رو چی بزاریم؟
جیمین: چلغوز چطوره؟( معنی جالبی داره)
بهش چشم غره ای رفتم
گفتم: اون خیلی نرمه ،اسمش رو میزارم نرمالو
جیمین به ساعت نگاهی کرد: عزیزم وقت خوابه و یادت نره من کاری که گفتی رو انجام دادم حالا نوبت توعه که با لبات جبران کنی
۱۰.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.