تکپارتی ران
خسته شده بودم نزدیک یه نیمکت که شدم یکی رو دیدم که شبیه رانه یکم نزدیک شدم دیدم رلن بود.بغض کردم چطور توتست با احساساتم بازی کنه.رفتم جلو و از هم جداشون کردمو یه سیلی به ران زدم
ات: تو چطور به همین راحتی با احساس بقیه بازی میکنی؟
ات: اصن میدونی چیه همچی تموم شد همچی دیگه نه من تو تورومیشناسم نه تو منو
اینو گفتم و رفتم به سمت خونه رفتم که یه زمانی خونه مشترکمون بود.رمز در و زدم به سمت اتاق رفتم وسایلمو برداشتمو از خونه زدم بیرون.
از این به بعد یه زندگیه جدید و بدون اون شروع میکنم.
پرش زمانی به 2ماه بعد ویو ران
ات از اینجا رفته حالم بده و حوصله هیچی رو ندارم .دلم خیلی براش تنگ شده .دلم میخواس اینجا بود تا یا بار دیگه میتونستم بغلش کنم،اون لبای توت فرنگیشو ببوسم. من اون موقع از حسم به ات مطمئن نبودم برا همین با یه دختر دیگه بودم...ولی الان که میدونم دوسش دارم پیشم نیس.
رین زنگ زد گف یه پارتی به مناسبت نامزدی گرفت و منم دعوت کرده منم قبول کردم شاید بتونم این اتفاقارو فراموش کنم
ویو ات
دوستم نامزد کرده بود و زنگ زد گف یه پارتی گرفته من به محل پارتی که رسیدم ماشین پارک کردم و وارد سالن شدم. پالتوم و در اوردم و یه خورده به دور برنگا کردم که ران رو دیدم.چقد جذاب شده بود دوستم و دیدم(نامزد رین)
باهاش یه خورده حرف زدم بعدم رفتم سر یه میز نشستم.که یه پسره خوشتیپی اومد کنارم نشست[سانزو] فرصت خوبی بود که حرص رانو در بیارم.
ویو ران
ات اومد وایی خیلی خوشگل شده بود ولی وایسا ببینم اون سانزو بدجور عصبانی شدم.لیوان مشروب و فشار دادم هیچکی حق ندارع جز من با ا/ت الکل بخوره بزار پارتی تموم شه حالشو جا میارم.اون دستاشو رو بدن ات حرکت میداد ا/ت ری اکت نداد...انقد عصبی شده بودم که مطمئنم از سرم دود بلند میشد به طرف ات رفتمو دستشو گرفتمو از سالن اومدیم بیرون
ات: چیکار میکنی ولم کننن
ران: خفه نفله هیچ حرفی ازت نشنوم وگرنه برات بد میشه..
ساکت شد به سمت خونه رفتم.بعد چند مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم دست ا/ت و گرفتم و به سمت اتاق خواب رفتمو پرتش کردم رو تخت و....عبادت*
صبح روز بعد *ویو ا/ت*
با دل درد از خواب پاشدم.به ران که نگا کردم خیلی کیوت خوابیده بود
ران: بیدار شدی گرل?
ات: خفهههه مرتیکه ی وحشی
ران:صداتو برا من نیار بالا نفله
ات: دروغ میگم وحشی ای دیگه
ران: خب چیکار کنم تو انقد....
ات: خفه شو....
ران: 😂😂باشه باشه
ران: هوم حالا بیا بغلم دلم برای بغلت تنگ شده
ات: نمیخوام نه تنها دلم درد میکنه بلکه باهات آشتی نکردم😑
ران: خفه شو تو بیا تو بغلم ماساژ بدم خوب بشه
ات: نمیخام😑🪚
ران: حرف حالیت نی کلن* بزور پرتش کرد تو بغلش ماساژ داد دلشو*
استراحت کن گشنگم بعدش قراره اسم بچمونو انتخاب کنیم:]
چطوررر بود؟
ات: تو چطور به همین راحتی با احساس بقیه بازی میکنی؟
ات: اصن میدونی چیه همچی تموم شد همچی دیگه نه من تو تورومیشناسم نه تو منو
اینو گفتم و رفتم به سمت خونه رفتم که یه زمانی خونه مشترکمون بود.رمز در و زدم به سمت اتاق رفتم وسایلمو برداشتمو از خونه زدم بیرون.
از این به بعد یه زندگیه جدید و بدون اون شروع میکنم.
پرش زمانی به 2ماه بعد ویو ران
ات از اینجا رفته حالم بده و حوصله هیچی رو ندارم .دلم خیلی براش تنگ شده .دلم میخواس اینجا بود تا یا بار دیگه میتونستم بغلش کنم،اون لبای توت فرنگیشو ببوسم. من اون موقع از حسم به ات مطمئن نبودم برا همین با یه دختر دیگه بودم...ولی الان که میدونم دوسش دارم پیشم نیس.
رین زنگ زد گف یه پارتی به مناسبت نامزدی گرفت و منم دعوت کرده منم قبول کردم شاید بتونم این اتفاقارو فراموش کنم
ویو ات
دوستم نامزد کرده بود و زنگ زد گف یه پارتی گرفته من به محل پارتی که رسیدم ماشین پارک کردم و وارد سالن شدم. پالتوم و در اوردم و یه خورده به دور برنگا کردم که ران رو دیدم.چقد جذاب شده بود دوستم و دیدم(نامزد رین)
باهاش یه خورده حرف زدم بعدم رفتم سر یه میز نشستم.که یه پسره خوشتیپی اومد کنارم نشست[سانزو] فرصت خوبی بود که حرص رانو در بیارم.
ویو ران
ات اومد وایی خیلی خوشگل شده بود ولی وایسا ببینم اون سانزو بدجور عصبانی شدم.لیوان مشروب و فشار دادم هیچکی حق ندارع جز من با ا/ت الکل بخوره بزار پارتی تموم شه حالشو جا میارم.اون دستاشو رو بدن ات حرکت میداد ا/ت ری اکت نداد...انقد عصبی شده بودم که مطمئنم از سرم دود بلند میشد به طرف ات رفتمو دستشو گرفتمو از سالن اومدیم بیرون
ات: چیکار میکنی ولم کننن
ران: خفه نفله هیچ حرفی ازت نشنوم وگرنه برات بد میشه..
ساکت شد به سمت خونه رفتم.بعد چند مین رسیدم و از ماشین پیاده شدم دست ا/ت و گرفتم و به سمت اتاق خواب رفتمو پرتش کردم رو تخت و....عبادت*
صبح روز بعد *ویو ا/ت*
با دل درد از خواب پاشدم.به ران که نگا کردم خیلی کیوت خوابیده بود
ران: بیدار شدی گرل?
ات: خفهههه مرتیکه ی وحشی
ران:صداتو برا من نیار بالا نفله
ات: دروغ میگم وحشی ای دیگه
ران: خب چیکار کنم تو انقد....
ات: خفه شو....
ران: 😂😂باشه باشه
ران: هوم حالا بیا بغلم دلم برای بغلت تنگ شده
ات: نمیخوام نه تنها دلم درد میکنه بلکه باهات آشتی نکردم😑
ران: خفه شو تو بیا تو بغلم ماساژ بدم خوب بشه
ات: نمیخام😑🪚
ران: حرف حالیت نی کلن* بزور پرتش کرد تو بغلش ماساژ داد دلشو*
استراحت کن گشنگم بعدش قراره اسم بچمونو انتخاب کنیم:]
چطوررر بود؟
۱۶.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.