part11🧟💀
"شب"
سوا
زمان مثل برق گذشت.حد اقل یه ارامش کوتاه مدت داشتیم
داهیون : خیلی گشنمه
یادم نمیاد اخرین باز کی چیزی خوردم(ای دخترمون کلا مدلش همینه)
نمیتونیم تا اخر وقت با اب دوش سر کنیم
جونسوک : هوی تا کی میخواین تو این وضع بمونین؟ اصن معلومه چه غلطی دارین میکنین نکنه از ترس میخواین اینجا بمونین و از گشنگی بمیرین؟ هوی تو اونجا مثل اینگه بهت بد نمیگذره"روبه جونگ کوک" تو این وضع نشستی واسه خودت اهنگ گوش میدی؟
جونگ کوک هنزفری رو از گوشش در اورد
کوک : چته باز؟ این قد زر میزنی زود باش بنال و گمشو.
جونسوک : گستاخ!احترام به هیونگت حالیت نیس؟ اصن میدونی من کیم؟
کوک :"پوزخند" نه.هر خری میخوای باش
جونسوک : لعنت بهت. اصن هر چی..حد اقل بامون همراهی کن...اینکه یوجین و هیون مردن معنی نمیشه اینکه هر کی بره بیرون عاقبتش همینه
کوک: چطور مگه؟عه تو میری دنبال خوراکی..پس شیر موزم یادت نره
جونسوک : من که نه اتفاقا قراره تو و سوا برین ..تو که به تمام کد و پسوردا دسترسی داری.این حداقل کاریه که میتونی برامون انجام بدی
داهیون : خ..خب..منم با جونسوک موافقم.نمیشه همش اینجا خودمونو زندونی کنیم
جونسوک : اره همینطوره خب اون وو هم میدونم موافقه
شما دوتا،سوا ؟
کوک : من هر کاری سوا بگه میکنم.اگه بره بیرون باهاش میرم.اگه نره هم باهاش میمونم.حرف حرفِ سوا جونه
این تازه داشت بهم امر میکرد دنبالش برم
داهیون : سوا نظرت چیه؟
از قرار گرفتن تو همچین موقعیتی بیزارم.مرکز توجه همه بودن .تصمیم مهم گرفتن
این تصمیم خیلی سرنوشت سازه اگه نتیجش بد دربیاد جون هممون در خطره
سوا : خب..فک کنم بهتره یکم صبر کنیم.بزار ببینیم شاید وضعیت بیرون تغییر کرد...اون وو هم بیتابه..بزار یکم اروم شه..اگه وضع عوض نشد اون وقت یه فکر میکنیم...الان بهتره بگیریم بخوابیم
سوا
زمان مثل برق گذشت.حد اقل یه ارامش کوتاه مدت داشتیم
داهیون : خیلی گشنمه
یادم نمیاد اخرین باز کی چیزی خوردم(ای دخترمون کلا مدلش همینه)
نمیتونیم تا اخر وقت با اب دوش سر کنیم
جونسوک : هوی تا کی میخواین تو این وضع بمونین؟ اصن معلومه چه غلطی دارین میکنین نکنه از ترس میخواین اینجا بمونین و از گشنگی بمیرین؟ هوی تو اونجا مثل اینگه بهت بد نمیگذره"روبه جونگ کوک" تو این وضع نشستی واسه خودت اهنگ گوش میدی؟
جونگ کوک هنزفری رو از گوشش در اورد
کوک : چته باز؟ این قد زر میزنی زود باش بنال و گمشو.
جونسوک : گستاخ!احترام به هیونگت حالیت نیس؟ اصن میدونی من کیم؟
کوک :"پوزخند" نه.هر خری میخوای باش
جونسوک : لعنت بهت. اصن هر چی..حد اقل بامون همراهی کن...اینکه یوجین و هیون مردن معنی نمیشه اینکه هر کی بره بیرون عاقبتش همینه
کوک: چطور مگه؟عه تو میری دنبال خوراکی..پس شیر موزم یادت نره
جونسوک : من که نه اتفاقا قراره تو و سوا برین ..تو که به تمام کد و پسوردا دسترسی داری.این حداقل کاریه که میتونی برامون انجام بدی
داهیون : خ..خب..منم با جونسوک موافقم.نمیشه همش اینجا خودمونو زندونی کنیم
جونسوک : اره همینطوره خب اون وو هم میدونم موافقه
شما دوتا،سوا ؟
کوک : من هر کاری سوا بگه میکنم.اگه بره بیرون باهاش میرم.اگه نره هم باهاش میمونم.حرف حرفِ سوا جونه
این تازه داشت بهم امر میکرد دنبالش برم
داهیون : سوا نظرت چیه؟
از قرار گرفتن تو همچین موقعیتی بیزارم.مرکز توجه همه بودن .تصمیم مهم گرفتن
این تصمیم خیلی سرنوشت سازه اگه نتیجش بد دربیاد جون هممون در خطره
سوا : خب..فک کنم بهتره یکم صبر کنیم.بزار ببینیم شاید وضعیت بیرون تغییر کرد...اون وو هم بیتابه..بزار یکم اروم شه..اگه وضع عوض نشد اون وقت یه فکر میکنیم...الان بهتره بگیریم بخوابیم
۱۹.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.