part: 75
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو تهیونگ"
انا: اروم تررر
ته: وقتی ناخونات فشار میدادی رو پوستم توقعه ملایمت داری؟
انا: هعی...من میرم پایین
ته: من میرم دوش بگیرم
انا: باش
انا خواست بلند شه که رو تخت افتاد
انا: ایی....
چرخوندمش طرف خودم چشاماشو رو هم فشار داده بود که باز کرد .چشماش اشکی شده بود
ته: چیشد؟
انا: دلمم...
ته: ببرمت حموم ؟
انا: نه....
ته: اونطوری که خوب نمیشی ..اب داغ ارومت میکنه
از رو تخت بلندش کردم و به سمت حموم بردمش
داخل وان گذاشتمش و اب داغ و باز کردم
انا: الان نظر من مهم بود؟
ته: توقعه نداشتم بگی نه
بعد از خوب شدنش
خودش زیر دوش وایساد و با پوشیدن حوله رفت بیرون
و منم یکم خواستم زیر اب بمونم
"ویو انال"
سری هودیو شلوارکم و پوشیدم البته بدونه لباس زیر ...و رفتم اشپزخونه
انا: اجوما غذارو که درست کردی....
اجوما: گفتم لابد خواب موندی ...فردابرایه ناهار تو درست کن
انا: هعی باشه
ساعت ۸ بود یکم تو چیدن میز کمک کردم
و تا غذا اماده شه ساعت ۹ شد
اجوما: انالی...برو ارباب و صدا کن
انا: چشم
رفتم سمت اتتاقش و درو باز کردم اتاق ساکت و تاریک بود
که دیدم داخل بالکنه
اروم رفتم پشتش
انا: چیکار میکنی؟
هیچ تکونی نخورد
ته: هیچی هوا خوبه
کنارش وایسادم
انا: نترسیدی نه؟
ته: نه
انا : اخه چرا؟
ته: وقتی امدی متوجه شدم
انا: خو حداقل میفهمونی که دلقک بازی در نیارم
ته: اشکال نداره
انا: اها...بریم شام؟
ته: بریم
از اتاق خارج شدیم
به سمت میز رفتیم
ای جونمم کیکمم هستت
وایسا ببینم ری اکشنش چیه...
قبل از اینکه بشینه چشمش به کیکه افتاد
ته: این چیه؟؟....اجوما
انا: چی؟
اجوما: بله ارباب؟
ته: کی کیو درست کرده؟
اجوما با تعجب بهم نگاه کرد
ته: کی همچین جییو روش نوشته..؟
اجوما:..ارب..
انا: هعی هعی ..اجوما تو برو ....
وقتی اجوما رفت
انا: چیه مگه؟ من درستش کردم...از شکلات بدت میاد؟
ته: چی؟تو؟
نا امید نشستم پشت میز
انا: ارع...هعییی
ته: من فک کردم خدمتکارا نوشتن
عصبی بش نگاه کردم
انا: ببینم نکنه زیاد از خدمتکارات درخواست داشتی ؟
ته: چییزه نه....اخه یه لحظه خوب........
یکم حرصم گرفت ...فک نمیکردم کاره تو باشه
انا: کاره منه ...
چنگالو داخل غذا کردم
که تهیونگ کیکه رو برداشت
با چنگال از کنارش کند
ته: شکلاتو دوست دارم....فقط بستگی داره تو گند نزده باشی
انا: تهیوونگ...
اون تیکه کیکرو خورد
"ویو تهیونگ"
وقتی که کیکو خوردم
احساس کردم بدترین چییزیه که تابه حال خوردم
خامه روش ا کی بود ولی کیکش تلخ بود
سری قیافمو درست کردم
ته: وای این عالیه
انا: واقعا( ذوق
ته: ارع ارع خیلی خوبه
لیوان اب و سر کشیدم
انا: عه پس بیشتر بخور( ذوق
ته: چی ؟....او وایسا بعد غذا ...
انا: باشه
غذایی که درست کرده بود قبلنارو خوردم خیلی خوب بود ولی کیکش انگار یکم ..
"ویو تهیونگ"
انا: اروم تررر
ته: وقتی ناخونات فشار میدادی رو پوستم توقعه ملایمت داری؟
انا: هعی...من میرم پایین
ته: من میرم دوش بگیرم
انا: باش
انا خواست بلند شه که رو تخت افتاد
انا: ایی....
چرخوندمش طرف خودم چشاماشو رو هم فشار داده بود که باز کرد .چشماش اشکی شده بود
ته: چیشد؟
انا: دلمم...
ته: ببرمت حموم ؟
انا: نه....
ته: اونطوری که خوب نمیشی ..اب داغ ارومت میکنه
از رو تخت بلندش کردم و به سمت حموم بردمش
داخل وان گذاشتمش و اب داغ و باز کردم
انا: الان نظر من مهم بود؟
ته: توقعه نداشتم بگی نه
بعد از خوب شدنش
خودش زیر دوش وایساد و با پوشیدن حوله رفت بیرون
و منم یکم خواستم زیر اب بمونم
"ویو انال"
سری هودیو شلوارکم و پوشیدم البته بدونه لباس زیر ...و رفتم اشپزخونه
انا: اجوما غذارو که درست کردی....
اجوما: گفتم لابد خواب موندی ...فردابرایه ناهار تو درست کن
انا: هعی باشه
ساعت ۸ بود یکم تو چیدن میز کمک کردم
و تا غذا اماده شه ساعت ۹ شد
اجوما: انالی...برو ارباب و صدا کن
انا: چشم
رفتم سمت اتتاقش و درو باز کردم اتاق ساکت و تاریک بود
که دیدم داخل بالکنه
اروم رفتم پشتش
انا: چیکار میکنی؟
هیچ تکونی نخورد
ته: هیچی هوا خوبه
کنارش وایسادم
انا: نترسیدی نه؟
ته: نه
انا : اخه چرا؟
ته: وقتی امدی متوجه شدم
انا: خو حداقل میفهمونی که دلقک بازی در نیارم
ته: اشکال نداره
انا: اها...بریم شام؟
ته: بریم
از اتاق خارج شدیم
به سمت میز رفتیم
ای جونمم کیکمم هستت
وایسا ببینم ری اکشنش چیه...
قبل از اینکه بشینه چشمش به کیکه افتاد
ته: این چیه؟؟....اجوما
انا: چی؟
اجوما: بله ارباب؟
ته: کی کیو درست کرده؟
اجوما با تعجب بهم نگاه کرد
ته: کی همچین جییو روش نوشته..؟
اجوما:..ارب..
انا: هعی هعی ..اجوما تو برو ....
وقتی اجوما رفت
انا: چیه مگه؟ من درستش کردم...از شکلات بدت میاد؟
ته: چی؟تو؟
نا امید نشستم پشت میز
انا: ارع...هعییی
ته: من فک کردم خدمتکارا نوشتن
عصبی بش نگاه کردم
انا: ببینم نکنه زیاد از خدمتکارات درخواست داشتی ؟
ته: چییزه نه....اخه یه لحظه خوب........
یکم حرصم گرفت ...فک نمیکردم کاره تو باشه
انا: کاره منه ...
چنگالو داخل غذا کردم
که تهیونگ کیکه رو برداشت
با چنگال از کنارش کند
ته: شکلاتو دوست دارم....فقط بستگی داره تو گند نزده باشی
انا: تهیوونگ...
اون تیکه کیکرو خورد
"ویو تهیونگ"
وقتی که کیکو خوردم
احساس کردم بدترین چییزیه که تابه حال خوردم
خامه روش ا کی بود ولی کیکش تلخ بود
سری قیافمو درست کردم
ته: وای این عالیه
انا: واقعا( ذوق
ته: ارع ارع خیلی خوبه
لیوان اب و سر کشیدم
انا: عه پس بیشتر بخور( ذوق
ته: چی ؟....او وایسا بعد غذا ...
انا: باشه
غذایی که درست کرده بود قبلنارو خوردم خیلی خوب بود ولی کیکش انگار یکم ..
۲۳.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.