𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³⁴
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆³⁴
chapter②
قراره بد تنبیه بشم!...
ات: ببین ک..وک م..ن بهت توضی....
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟*داد*
ات: م..ن اصلا...اونو نمیش......یعنی میشناسما
کوک: پس حرفی که زدی درست بود
ات: نه نه من من باهاش رل نزدم من فقط اون یهو اومد
کوک: من نمیتونم بهت اعتماد کنم*جدی*
ات: تموم مدت کارت همین بود*بغض*
از کنارش رفتم به سمت اتاق ولی مسیرم عوض شد...رفتم به سمت پشت بوم عمارت...
اشکام رو پاک کردم..ا.
در پشت بوم رو قفل کردم کنار در نشستم...
من کسی نیستم که به فکر م.رگ باشه و نمیخوامم ب.میرم....
فقط اینجا اومدم تا کمی بهم هوا بخوره...
ده دقیقه بعد درو باز کردم...از پشت بوم خارج شدم و به سمت اتاقم رفتم...در اتاقمو قفل کردم... روی تخت دراز کشیدمو با گوشیم ور رفتم...
چند تا برنامه جدید ریختم...
کار ساز نبود بازم حوصلم سر میرفت...
از تو اینترنت چند مدل نقاشی پیدا کردم....
دفتم نقاشیمو برداشتم...
کلی وسایل هنر داشتم شروع به نقاشی کردم...
(فلش بک سه ساعت بعد)
دیگه نقاشی بسه...حوصلم سر رفت...
chapter②
قراره بد تنبیه بشم!...
ات: ببین ک..وک م..ن بهت توضی....
کوک: داشتی چه غلطی میکردی؟*داد*
ات: م..ن اصلا...اونو نمیش......یعنی میشناسما
کوک: پس حرفی که زدی درست بود
ات: نه نه من من باهاش رل نزدم من فقط اون یهو اومد
کوک: من نمیتونم بهت اعتماد کنم*جدی*
ات: تموم مدت کارت همین بود*بغض*
از کنارش رفتم به سمت اتاق ولی مسیرم عوض شد...رفتم به سمت پشت بوم عمارت...
اشکام رو پاک کردم..ا.
در پشت بوم رو قفل کردم کنار در نشستم...
من کسی نیستم که به فکر م.رگ باشه و نمیخوامم ب.میرم....
فقط اینجا اومدم تا کمی بهم هوا بخوره...
ده دقیقه بعد درو باز کردم...از پشت بوم خارج شدم و به سمت اتاقم رفتم...در اتاقمو قفل کردم... روی تخت دراز کشیدمو با گوشیم ور رفتم...
چند تا برنامه جدید ریختم...
کار ساز نبود بازم حوصلم سر میرفت...
از تو اینترنت چند مدل نقاشی پیدا کردم....
دفتم نقاشیمو برداشتم...
کلی وسایل هنر داشتم شروع به نقاشی کردم...
(فلش بک سه ساعت بعد)
دیگه نقاشی بسه...حوصلم سر رفت...
۱۹.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.