خانواده ای به طعم شکلات
پارت ۸
ته: ( یهو دیدم لایا کنار آشپزخونه
خوابش برده)
لیا: الان سرما میخوره ها..ببرش اتاق
جونگ یول: کشیدن آروم شلوار جونگ کوک* بابا لالا..لالا ( بغض)
کوک: بیا بریم هانن؟.. بیا بریم بخوابونمت*
جین: همگی بریم بخوابیم که صبح زود برگردیم شهر
کوک: فکر خوبیه
*
ا/ت: کارای مربوطه قبل از خواب رو انجام داده بودم که جونگ کوک رو دیدم به دیواره اتاق تکیه دادم.. داشت جونگ یول رو میخوابوند* یاد هتل افتادم..با این استایلت ( اشاره به فصل ۱)
کوک: خنده*.. بیا رو تخت دراز بکش شما رو هم بخوابونم..( جونگ یول رو کنار یونا گذاشتم و شیرجه زدم رو تخت)
ا/ت: وواایی ترسیدم
کوک: اداشو درآوردم*
ا/ت: پاشو مسواک بزن!
کوک: فردا میزنم
ا/ت:...
کوک:یا خدا باشه باشه
ا/ت: آفرین بچه خوب
ته: ( یهو دیدم لایا کنار آشپزخونه
خوابش برده)
لیا: الان سرما میخوره ها..ببرش اتاق
جونگ یول: کشیدن آروم شلوار جونگ کوک* بابا لالا..لالا ( بغض)
کوک: بیا بریم هانن؟.. بیا بریم بخوابونمت*
جین: همگی بریم بخوابیم که صبح زود برگردیم شهر
کوک: فکر خوبیه
*
ا/ت: کارای مربوطه قبل از خواب رو انجام داده بودم که جونگ کوک رو دیدم به دیواره اتاق تکیه دادم.. داشت جونگ یول رو میخوابوند* یاد هتل افتادم..با این استایلت ( اشاره به فصل ۱)
کوک: خنده*.. بیا رو تخت دراز بکش شما رو هم بخوابونم..( جونگ یول رو کنار یونا گذاشتم و شیرجه زدم رو تخت)
ا/ت: وواایی ترسیدم
کوک: اداشو درآوردم*
ا/ت: پاشو مسواک بزن!
کوک: فردا میزنم
ا/ت:...
کوک:یا خدا باشه باشه
ا/ت: آفرین بچه خوب
۲۵.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.