P7
- ( شوکه شده بودم بعد از یه صحبت مفصل با پدر و مادر بزرگ بالاخره رفتن )
! ( رفتم پیش تهیونگ کوک ) میگم اگر نگرانتیون لیسا ید من میتونم یه مدت خفه اش کنم . ولی یه شرط داره کیم تهیونگ
+ ( دست به سینه شدم ) باشه میزارم با جیمین ازدواج کنی ..
! خیلی ممنون .. دادشی
- من الان باید وانمود کنم که دوست قدیمه تو عم ؟ که شاهزاده بودم ؟ این خیلی مسخرهاس ..
! ( از اونجا رفتم )
+ اگه قراره با دورغ پیشم بمونی حاضرم دروغگو ترین آدم جهان باشم کوک ..
( هولش دادم روی میز و لباش رو میک زدم )
- اییی..
+ ( پیراهنش رو دادم بالا ) فکر کنم یکم کبود .. بشه
- ( تهیونگ سرشو پایین برد و همون جا رو میک زد )
+ بهتر کبودیش با کیس مارکای من درست بشه .. ( همون قسمت عمیق رو میک میزدم و مطمئن بودم کبودی بزرگ تری در انتظارشه )
- ته .. مامالونا صدا مون زد .بیا بریم ..
+ گشنته ؟
- خیلی ..
+ ( پیراهنش رو پایین دادم ) خیلی خب بریم ..
- ( بلند شدیم رفتیم سمت سالن غذا خوری یه روز بود که توی قصر بودم و با تک تک جا ها آشنا شدم تهیونگ بهم میگه که شاید توی زنگی قبلیم پادشاه بودم و اونم معشوقم بوده . توی اتاق شخصی ته بودم و روی تختش دراز کشیدم بودم تخت نرمی بود آدم ازش دل نمیکنند .با برخورد یه سنگ به پنجره از جا پریدم و رفتم سمت پنجره ) یونگی تو اینجا چی کار میکنی ؟
ادامه دارد
! ( رفتم پیش تهیونگ کوک ) میگم اگر نگرانتیون لیسا ید من میتونم یه مدت خفه اش کنم . ولی یه شرط داره کیم تهیونگ
+ ( دست به سینه شدم ) باشه میزارم با جیمین ازدواج کنی ..
! خیلی ممنون .. دادشی
- من الان باید وانمود کنم که دوست قدیمه تو عم ؟ که شاهزاده بودم ؟ این خیلی مسخرهاس ..
! ( از اونجا رفتم )
+ اگه قراره با دورغ پیشم بمونی حاضرم دروغگو ترین آدم جهان باشم کوک ..
( هولش دادم روی میز و لباش رو میک زدم )
- اییی..
+ ( پیراهنش رو دادم بالا ) فکر کنم یکم کبود .. بشه
- ( تهیونگ سرشو پایین برد و همون جا رو میک زد )
+ بهتر کبودیش با کیس مارکای من درست بشه .. ( همون قسمت عمیق رو میک میزدم و مطمئن بودم کبودی بزرگ تری در انتظارشه )
- ته .. مامالونا صدا مون زد .بیا بریم ..
+ گشنته ؟
- خیلی ..
+ ( پیراهنش رو پایین دادم ) خیلی خب بریم ..
- ( بلند شدیم رفتیم سمت سالن غذا خوری یه روز بود که توی قصر بودم و با تک تک جا ها آشنا شدم تهیونگ بهم میگه که شاید توی زنگی قبلیم پادشاه بودم و اونم معشوقم بوده . توی اتاق شخصی ته بودم و روی تختش دراز کشیدم بودم تخت نرمی بود آدم ازش دل نمیکنند .با برخورد یه سنگ به پنجره از جا پریدم و رفتم سمت پنجره ) یونگی تو اینجا چی کار میکنی ؟
ادامه دارد
۴.۸k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.