پارت1
پارت1
ویو ته
صبح شده بوو اجوما برای صبحانه بیدارم کرد بازم ی روز کسل کننده
رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم صبحانه خوردم حوصلم سر رفته بود پس زنگ زدم به نامجون و یونگی
(شروع مکالمه تصویری)
ته. سلام بچه ها چه خبر دلم تنگ شده بود
نامی. سلام به به مستر کیم چه خبر چه افتخاری نصیبمون شد روی ماه شما رو دیدیم(خنده)
یونگی.سلام چیه زنگ زدی ی حالی از ما گرفتی نکنه گرفتار شدی به ما نیاز داری؟(سعی در خنده)
ته. عه اینطوریه اصلن چرا خودتون زنگ نزدین؟
نامی یونگی. نمیدونم
همشون زدن زیر خنده
ته. پس من تنها تخسیر کار نیستم
یونگی. خب حالا چیشده زنگ زدی؟
نامی. راست میگه چی شده؟
ته. هیچی بابا حوصلم سر رفته بود گفتم زنگ بزنم یعنی حق زنگ زدن به بهترین دوستام رو ندارم؟
نامی. چرا... حالا که حوصلت سر رفته نظرتون چیه بریم پارک؟
ته و یونگی. مگه بچه ایم؟
نامی. نه ولی خیلی وقته نرفتیم نه نیارین دیگه
یونگی و ته. بااشه
ته. حالا ساعت چند؟
نامی.7:00 حالاهم من برم کمی کار دارم انجامشون بدم
یونگی و ته. منم برم بای (هر دو همزمان گفتن)
(پایان مکالمه)
ویو کوک
صبح شده بود مامانم بیدارم کرد صبحانه بخورم برم دانشگاه
منم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم صبحانه خوردم بعد صبحانه کفشام رو پوشیدم رفتم سوار ماشین شخصیم شدم راه افتادیم سمت دانشگاه
(دانشگاه)
رسیدم دانشگاه داخل که رفتم دنبال جیمین و جین گشتم اما پیداشون نکردم پس رفتم کلاس نشستم منتظرشون تقریبا 10مین بعد پیداشون داد
کوک. سلام کجایین تقریبا 15مین دنبالتون گشتم
جیمین. سلام من داشتم میومدم داخل دانشگاه که جین رو دیدم و صداش زدم بعد با هم اومدیم
جین. سلام راست میگه... راستی بعد درس کارتون دارم
کوک. باش...(میخواست حرف بزنه جیمین پرید وسط حرفش)
جیمین. بچه ها ساکت استاد هان اومد
هان. سلام به همه کتاب هاتون رو در بیارید میخوام درس بدم
(6ساعت بعد)
هان. خب زنگ خونه خورد همه میتونید برید
کوک. اها جین میخواستی بعد درس چی بگی؟
جین. ااا میاین بعد از ظهر بریم شهر بازی؟
جیمین و کوک. یسسسسسسس
کوک. حالا ساعت چند؟
جین. ساعت 7:00
کوک و جیمین. اوکی
ویو کوک
بازم ببخشید دیر شد معذرت میخوام الان برم پارت2 رو بنویسم ولی لایک یادتون نره حداقل 5 لایک باشه که شرط نزارم
ویو ته
صبح شده بوو اجوما برای صبحانه بیدارم کرد بازم ی روز کسل کننده
رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم صبحانه خوردم حوصلم سر رفته بود پس زنگ زدم به نامجون و یونگی
(شروع مکالمه تصویری)
ته. سلام بچه ها چه خبر دلم تنگ شده بود
نامی. سلام به به مستر کیم چه خبر چه افتخاری نصیبمون شد روی ماه شما رو دیدیم(خنده)
یونگی.سلام چیه زنگ زدی ی حالی از ما گرفتی نکنه گرفتار شدی به ما نیاز داری؟(سعی در خنده)
ته. عه اینطوریه اصلن چرا خودتون زنگ نزدین؟
نامی یونگی. نمیدونم
همشون زدن زیر خنده
ته. پس من تنها تخسیر کار نیستم
یونگی. خب حالا چیشده زنگ زدی؟
نامی. راست میگه چی شده؟
ته. هیچی بابا حوصلم سر رفته بود گفتم زنگ بزنم یعنی حق زنگ زدن به بهترین دوستام رو ندارم؟
نامی. چرا... حالا که حوصلت سر رفته نظرتون چیه بریم پارک؟
ته و یونگی. مگه بچه ایم؟
نامی. نه ولی خیلی وقته نرفتیم نه نیارین دیگه
یونگی و ته. بااشه
ته. حالا ساعت چند؟
نامی.7:00 حالاهم من برم کمی کار دارم انجامشون بدم
یونگی و ته. منم برم بای (هر دو همزمان گفتن)
(پایان مکالمه)
ویو کوک
صبح شده بود مامانم بیدارم کرد صبحانه بخورم برم دانشگاه
منم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم صبحانه خوردم بعد صبحانه کفشام رو پوشیدم رفتم سوار ماشین شخصیم شدم راه افتادیم سمت دانشگاه
(دانشگاه)
رسیدم دانشگاه داخل که رفتم دنبال جیمین و جین گشتم اما پیداشون نکردم پس رفتم کلاس نشستم منتظرشون تقریبا 10مین بعد پیداشون داد
کوک. سلام کجایین تقریبا 15مین دنبالتون گشتم
جیمین. سلام من داشتم میومدم داخل دانشگاه که جین رو دیدم و صداش زدم بعد با هم اومدیم
جین. سلام راست میگه... راستی بعد درس کارتون دارم
کوک. باش...(میخواست حرف بزنه جیمین پرید وسط حرفش)
جیمین. بچه ها ساکت استاد هان اومد
هان. سلام به همه کتاب هاتون رو در بیارید میخوام درس بدم
(6ساعت بعد)
هان. خب زنگ خونه خورد همه میتونید برید
کوک. اها جین میخواستی بعد درس چی بگی؟
جین. ااا میاین بعد از ظهر بریم شهر بازی؟
جیمین و کوک. یسسسسسسس
کوک. حالا ساعت چند؟
جین. ساعت 7:00
کوک و جیمین. اوکی
ویو کوک
بازم ببخشید دیر شد معذرت میخوام الان برم پارت2 رو بنویسم ولی لایک یادتون نره حداقل 5 لایک باشه که شرط نزارم
۵.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳