red room p3
پیاده رفتم طرف ایستگاه اتوبوس و سوار شدم رفتم از ساعت8 am تا1pm طول کشید شبیه مدرسه طول کشید ثسایلمو از روی میز محل کلاس جمع کردم رفتم روی ایستگاه اتوبوس نشستم منتظر اتوبوس و بلاخره بعد5min اتوبوس اومد نشستم و بعد یک مسیر خیلی طوبانی رسیدم به ایستگاه اتوبوسی که حدوذا نزدیک کوچه ای بود که خونم اونجا بود راه افتادم و تا اومدم در خونه رو باز کنم یک پارچه اومد جلوی دهنم همین طور یک دست دور گلوم تغلا کردم و جیغ کشیدم ولی خبری نبود خودمو زدم بهب بیهوشی تا ولم کرد البته خیلی خر بود که ولم کرد از زیر دستش در رفتم و دویدم و یکی اومد جلوم ماسک مشکی پالتوی بلند با بوت ولی قیافشو ندیدم و اومد بگیرتم تا لگد زدم تو شکمش و فرار کردم حتی قیافه اون طرفو ندیدم و همون لحظه از کوچه داشتم خارج میشدم و میرفتم تو خیابون تا یکی با چیز سفتی زد تو سرم و ایندفعه خاموشیــ
پایان ویوی لونا
بعد لونا رو سریع گذاشتن توی صندوق عقب یک ماشین مشکی و بردن طرف بیرون شهر یک عمارت خیلی بزرگ بود درو باز کردن و بجای اینکه برن داخل عمارت رفتن طرف انباریلونا که بیهوش بود رو دستشو بستن بین یک ستون کمرشم با طناب به ستون بسته شده بود و هیچ وقت نمیتونست خودشو از اونجا نجات بده بعد ۴٠ مین لونا به هوش اومد
ویو لونا
به هوش اومد سرم خیلی درد میکرد هوا خیلی سرد بود سکوت همه جارو فرا گرفته بود دست و پاهام و کمرمو بسته بودن نکنه اون ماتیا عوض. ی کاری کرده نمیدونم فقط باید از اینجا فرار کنم
وــــــــــــــــــــــــــ
پایان ویوی لونا
بعد لونا رو سریع گذاشتن توی صندوق عقب یک ماشین مشکی و بردن طرف بیرون شهر یک عمارت خیلی بزرگ بود درو باز کردن و بجای اینکه برن داخل عمارت رفتن طرف انباریلونا که بیهوش بود رو دستشو بستن بین یک ستون کمرشم با طناب به ستون بسته شده بود و هیچ وقت نمیتونست خودشو از اونجا نجات بده بعد ۴٠ مین لونا به هوش اومد
ویو لونا
به هوش اومد سرم خیلی درد میکرد هوا خیلی سرد بود سکوت همه جارو فرا گرفته بود دست و پاهام و کمرمو بسته بودن نکنه اون ماتیا عوض. ی کاری کرده نمیدونم فقط باید از اینجا فرار کنم
وــــــــــــــــــــــــــ
۳۴۸
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.