p:⁴..." Happening"
اون جونگ ویو"
داشتم برای خودم فکر میکردم که میرا اومد داخل و گفت میتونیم بریم
+:میرا الان چه کلاسی داریم؟
*:راستش...هیچی نداریم کلاسا تموم شدن
+:اها...وایسا ببینم مگه تو نباید کلاس میبودی؟
*:اره ولی گفتم پیشت بمونم اونا هم قبول کردن
+:اوکی
*:میگم جونگی
+:هوم؟
*:میای بریم کافه؟
+:باشه
۱۵مین بعد" تو کافه"اون جونگ ویو"
من یه آیس امریکانو سفارش دادم میرا یه قهوه بعد اینکه خوریدیم یه نگا به ساعت انداختم الان نیم ساعته اینجاییم یکم دیگه دیر کنم سرم به تنم نیس
+:خب میرا ممنون برای کافه دیگ خدافظ
*:اووو...بای بای
۵مین بعد"
رسیدم خونه همون لحظه مامان دوید سمتم و بهم گفت
(هانول رو ه مینویسم سوهو رو س مینویسم)
ه:آهای...اون جونگ...کجا بودی؟با کی بودی؟چرا بهم نگفتی؟چرا بهم زنگ نزدی؟چرا گوشیت خاموش بود؟پس اون گوشیه لامصب برای چیه؟
+:مامان یه نفس بگیر...خب با میرا رفته بودم کافه گوشیمم شارژ تموم کرد
ه:آه...خیله خب برو لباساتو عوض کن بیا پایین
رفتم تو اتاقم لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم و رفتم پایین که کوه برفی(جونگکوک رو میگه😐)دیدم
+:آهای...درسته نسبت خونی نداریم ولی باید بهم سلام میکردیااا
×:ایششش...بشین سر جات تا غذارو نزدم ت صورتت
ه:خیلی خب ب...عه...اون جونگ...صورتت...چی شده
+:هیچی از دوتا پله خوردم زمین
×:هه..."پوزخند"
جونگکوک منو تهدید کرد که به مامان چیزی نگم اینکه منو اذیت میکنه و منو میزنه پس الکی یچی سرهم کردم و گفتم
ه:اون جونگ...باید خیلی بیشتر مواظب خودت باشی...اها راستی پدرتون امروز نمیاد ولی گفت چیزی لازم داشتی بهم بگین
×:مامان اون پدر من نیستتتتت
ه:آهای دیگه باید با این موضوع کنار بیای جونگکوک مثل اون جونگ فهمیدی
×:چشم...
×:حتما اصن"زیر لب"
ه:خب شام رو بخورین
بعد شام شب بخیر گفتم و رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت
۲۰ مین بعد"
آهههههه خوابم نمیاددددد
پس گوشیمو برداشتم و میرا پیام دادم مطمئنم الان بیداره
+"هلو بیداری دیگه؟"
***
*"حالا حالا خوابم نمیبره...ولی خب چیکارم داشتی؟"
***
+"هیچی...همینطوری بحرفیم"
***
*"خب"
***
+"خب؟"
***
*"منظورم اینه خب چی بگیم؟"
***
+"منم نمد ولی یه چی بگیم دیگه"
***
*"اها راستی میدونستی فردا یه دانش آموز جدید میاد؟؟"
***
+"خب که چی؟"
***
*"میگن خیلی جذابه"
***
+"الان به کجام بگیرمش؟"
***
*"اوفففف...تو هم که خیلی بی ذوقی"
***
+"خو... حالا اسمش چیه؟"
***
*"اسمش...
دستم نابود شد دیگه😐
باییییی🖐🏻🖐🏻❤️
داشتم برای خودم فکر میکردم که میرا اومد داخل و گفت میتونیم بریم
+:میرا الان چه کلاسی داریم؟
*:راستش...هیچی نداریم کلاسا تموم شدن
+:اها...وایسا ببینم مگه تو نباید کلاس میبودی؟
*:اره ولی گفتم پیشت بمونم اونا هم قبول کردن
+:اوکی
*:میگم جونگی
+:هوم؟
*:میای بریم کافه؟
+:باشه
۱۵مین بعد" تو کافه"اون جونگ ویو"
من یه آیس امریکانو سفارش دادم میرا یه قهوه بعد اینکه خوریدیم یه نگا به ساعت انداختم الان نیم ساعته اینجاییم یکم دیگه دیر کنم سرم به تنم نیس
+:خب میرا ممنون برای کافه دیگ خدافظ
*:اووو...بای بای
۵مین بعد"
رسیدم خونه همون لحظه مامان دوید سمتم و بهم گفت
(هانول رو ه مینویسم سوهو رو س مینویسم)
ه:آهای...اون جونگ...کجا بودی؟با کی بودی؟چرا بهم نگفتی؟چرا بهم زنگ نزدی؟چرا گوشیت خاموش بود؟پس اون گوشیه لامصب برای چیه؟
+:مامان یه نفس بگیر...خب با میرا رفته بودم کافه گوشیمم شارژ تموم کرد
ه:آه...خیله خب برو لباساتو عوض کن بیا پایین
رفتم تو اتاقم لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم و رفتم پایین که کوه برفی(جونگکوک رو میگه😐)دیدم
+:آهای...درسته نسبت خونی نداریم ولی باید بهم سلام میکردیااا
×:ایششش...بشین سر جات تا غذارو نزدم ت صورتت
ه:خیلی خب ب...عه...اون جونگ...صورتت...چی شده
+:هیچی از دوتا پله خوردم زمین
×:هه..."پوزخند"
جونگکوک منو تهدید کرد که به مامان چیزی نگم اینکه منو اذیت میکنه و منو میزنه پس الکی یچی سرهم کردم و گفتم
ه:اون جونگ...باید خیلی بیشتر مواظب خودت باشی...اها راستی پدرتون امروز نمیاد ولی گفت چیزی لازم داشتی بهم بگین
×:مامان اون پدر من نیستتتتت
ه:آهای دیگه باید با این موضوع کنار بیای جونگکوک مثل اون جونگ فهمیدی
×:چشم...
×:حتما اصن"زیر لب"
ه:خب شام رو بخورین
بعد شام شب بخیر گفتم و رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت
۲۰ مین بعد"
آهههههه خوابم نمیاددددد
پس گوشیمو برداشتم و میرا پیام دادم مطمئنم الان بیداره
+"هلو بیداری دیگه؟"
***
*"حالا حالا خوابم نمیبره...ولی خب چیکارم داشتی؟"
***
+"هیچی...همینطوری بحرفیم"
***
*"خب"
***
+"خب؟"
***
*"منظورم اینه خب چی بگیم؟"
***
+"منم نمد ولی یه چی بگیم دیگه"
***
*"اها راستی میدونستی فردا یه دانش آموز جدید میاد؟؟"
***
+"خب که چی؟"
***
*"میگن خیلی جذابه"
***
+"الان به کجام بگیرمش؟"
***
*"اوفففف...تو هم که خیلی بی ذوقی"
***
+"خو... حالا اسمش چیه؟"
***
*"اسمش...
دستم نابود شد دیگه😐
باییییی🖐🏻🖐🏻❤️
۵.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.