🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷⛓️🖤.."پارت"1̷1̷
سلام کیوتا 🥺💜✨...اینم از پارت بعدی...
مرسی که کلی کامنت گذاشتید🥺🤍💙...
امیدوارم این پارتم کامنتاش زیاد باشه مثل پارت قبل🙁..
خب اگه کامنتا زیاد باشه میزارم پارت بعدو...🖤
خب بریم ادامه فیک..🖤🤟..
از زبان لیا : وقتی جونگ کوک اون طوری از اتاقش انداختم بیرون زدم زیر گریه..
اخه این ادم دیوونه چشه؟؟...😭... و با سرعت دوییدم (ادمین : حقته دختره پرو😐🔪)...
از زبان شوگا : وقتی از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون تصمیم کرفتم بازم در باره پارک جیمین برم و اطلاعات پیدا بکنم🙄...
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که... با برخورد یه نفر بهم ... رشته افکارم از هم پاشید😐... و افتادم روی زمین....
شونم خیلی درد گرفته بود..😣.. دستم روی شونم گذاشتم و سعی کردم به جلوم
نگاه کنم که لیا رو دیدم ..😒.....
شوگا : هی ..دختره دیوونه مگه کوری که جلوتو نمیبینی؟؟..😡
لیا : .......
شوگا : ببینم جونک کوک روز تو رو هم ساخت نه😂؟؟..
شوگا : هی با تو هم احیانا شنواییتم از دست دادی نه؟؟😐..
لیا : برو اونور😠..
از زبان شوگا : باشه بابا...دختره دیوونه..🙄..انگار امروز همه یچیزیشون شده😒
اینو که گفتم رفتن سمت اتاقم تا اطلاعات جیمینو پیدا کنم...
همینطور که داشتم میگشتم بالاخره تونستم یه اطلاعاتی پیدا کنم..😐
فهمیدم دارن سمت عمارت ما میان😒...با خودم گفتم ... واسه بازیت ..
مهره خوبی رو انتخاب نکردی جناب پارک جیمین 😏...
تصمیم گرفتم تا برم پیش نامجون و اطلاعاتمو بهش بدم...
«و باز هم نکته😐😂..( اینجا نامجون مسئول تمام گانگستر هاست و بهشون اموزش میده و جونگ کوک بهش خیلی بهش اعتماد داره..)
از زبان جین : کمک کردم تا جونگ کوک بتونه رو مبل بشینه ...
حالش اصلا خوب نبود 😓.... خیلی نگرانش بودم..😥...
داشتم جونگ کوک رو روی مبل میزاشتم که یک دفعه دیدم که...😟
پایان پارت ۱۱😐😐😐🔪🔪...
جای حساس کات کردم😂😂🤟
کامنتتتتتت😐😐..
مرسی که کلی کامنت گذاشتید🥺🤍💙...
امیدوارم این پارتم کامنتاش زیاد باشه مثل پارت قبل🙁..
خب اگه کامنتا زیاد باشه میزارم پارت بعدو...🖤
خب بریم ادامه فیک..🖤🤟..
از زبان لیا : وقتی جونگ کوک اون طوری از اتاقش انداختم بیرون زدم زیر گریه..
اخه این ادم دیوونه چشه؟؟...😭... و با سرعت دوییدم (ادمین : حقته دختره پرو😐🔪)...
از زبان شوگا : وقتی از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون تصمیم کرفتم بازم در باره پارک جیمین برم و اطلاعات پیدا بکنم🙄...
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که... با برخورد یه نفر بهم ... رشته افکارم از هم پاشید😐... و افتادم روی زمین....
شونم خیلی درد گرفته بود..😣.. دستم روی شونم گذاشتم و سعی کردم به جلوم
نگاه کنم که لیا رو دیدم ..😒.....
شوگا : هی ..دختره دیوونه مگه کوری که جلوتو نمیبینی؟؟..😡
لیا : .......
شوگا : ببینم جونک کوک روز تو رو هم ساخت نه😂؟؟..
شوگا : هی با تو هم احیانا شنواییتم از دست دادی نه؟؟😐..
لیا : برو اونور😠..
از زبان شوگا : باشه بابا...دختره دیوونه..🙄..انگار امروز همه یچیزیشون شده😒
اینو که گفتم رفتن سمت اتاقم تا اطلاعات جیمینو پیدا کنم...
همینطور که داشتم میگشتم بالاخره تونستم یه اطلاعاتی پیدا کنم..😐
فهمیدم دارن سمت عمارت ما میان😒...با خودم گفتم ... واسه بازیت ..
مهره خوبی رو انتخاب نکردی جناب پارک جیمین 😏...
تصمیم گرفتم تا برم پیش نامجون و اطلاعاتمو بهش بدم...
«و باز هم نکته😐😂..( اینجا نامجون مسئول تمام گانگستر هاست و بهشون اموزش میده و جونگ کوک بهش خیلی بهش اعتماد داره..)
از زبان جین : کمک کردم تا جونگ کوک بتونه رو مبل بشینه ...
حالش اصلا خوب نبود 😓.... خیلی نگرانش بودم..😥...
داشتم جونگ کوک رو روی مبل میزاشتم که یک دفعه دیدم که...😟
پایان پارت ۱۱😐😐😐🔪🔪...
جای حساس کات کردم😂😂🤟
کامنتتتتتت😐😐..
۲۳.۲k
۲۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.