پارت 16
هلن
چهار ماه گذشته با اینکه هنوز داغونم ولی دیگه تصمیم گرفتم برای همه نقش بازی کنم تازه اینقدر کارم خوب بود دیروز جیمین بهم گفت واقعا خوشحالی نه؟ منم گفتم معلومه درحالی که بغض کرده بودم فکر کنم نفهمیدن همون بهتر نفهمن دارم صفحه های دفتر خاطراتمو ورق میزنم یکم دیگه باید بریم کمپانی یه دعفه عکس منو ماری داییم(ماری اسم مستعار
دوستشه فامیل مامان بزرگ هلن هست) تو یه عکس بود صفحه بعد منو مونبین بعدی منو سولی ایو یه دعفه حس کردم صورتم خیش شد بله یه قطعه که نه کل صورتم پر اشک بود منم فقط به زمین نگاه میکردم گریه میکردم که در زدن سریع اشک هامو پاک کردم
جیهوپ: بیام؟
هلن: بیا(تمام حرف های هلن با بغض هست)
جیهوپ: گریه کردی؟
هلن: نه
جیهوپ: حالت خوبه؟
هلن: اره
جیهوپ: کمک میخوای؟
هلن: نه
هوپی: یه زل میخوای
هلن:... اره
تا بغلم کرد زدم زیر گریه
هوپی: هیششششش همش میگذره هیچ کس تو این گروه از ته دل نمیخنده(یواش یواش نیزنه پشت کمر هلن)
هلن: بنظرت میتونم بدون اونا هم خوشحال باشم؟
هوپی: شک نکن هر اومدنی یه رفتنی داره و ما هستیم که باید درستش کنیم زندگی هیچ وقت اروم نیست وقتی اروم میشه که دم مرگ باشی
هلن: هوپی...
هوپی: جانم
هلن: بنظرت روزی میرسه که تو هم منو بزاری بری؟
هوپی: من تا وقت دارم پیشت میمونم امیدم
پثدوباره همو بغل کردن
هوپی: تو خیلی خوب داری ادامه میدی ولی حدقل از من یکی قایم نکن باشه؟
هلن: باشه
هوپی: حالا اماده شو باید بریم کمپانی
هلن: باشه
(رفتن کمپانی)
پی دی نیم: هلن ته برید دوتا تابلو از زیر زنین بیارین
هلن ته: باشه
رفتن پایین
ویو ته
فکر کنم وقت خوبی باشه تا بهش اعتراف کنم همون طور که برنامه رو چیدم بهشون پیام میدم تا در زیر زمین و دوربین هارو کامل قفل کنن که کسی نیاد اها رسیدیم الان پیام میدم
هلن: خب اینم از تابلو بگیرشون تا درو برات باز کنم
هلن: چرا باز نمیشه
ته: گیر کرده؟
داشت سعی میکرد درو باز کنه که نشد همون طور که انتظار داشتم خب یه پنج دیقه دیگه وقتشه گثشی هم که نداره
(پنج دیقه بعد)
هلن کنار دیوار بود منم گفتم که الان وقتشه رفتم اونو بین خودمو دیوار زندانی کردم
ته: هالی یه چیزی باید بهت بگم که نمیدونم چطور بگم امم
هلن: خیلی راحت بگو
ته: میشه با من باشی؟ میدونم خیلی رک گفتم ولی من واقعا عاشقتم میخوام برای من باشی میشه؟ قول میدم بتونم خوشبختت کنم میشه برای من باشی من برای تو؟
هلن: خیلی ببخشید میدونم دارم دلتو میشکنم و خودمم واقعا به یکی نیاز دارم کنارم باشت والی من عاشق تو نیستم من تورو به عنوان برادر بزرگم میدونم(دستشو گذاشت روی گونه ته) لطفا به عنوان برادرم پیشم باش
ویو ته
بغضم گرفت که یه قطره اشک از چشمم ریخت
که هلن پاکش کرد
هلن: میدونم برات سخته ولی منو هم درک کن
همو بغل کن
ته: چشم ولی اینو بدون من همیشه منتظر عوض شدن جوابت میمونم عاشقتم هلن
(اخر به ته برسه یا کوک؟)
چهار ماه گذشته با اینکه هنوز داغونم ولی دیگه تصمیم گرفتم برای همه نقش بازی کنم تازه اینقدر کارم خوب بود دیروز جیمین بهم گفت واقعا خوشحالی نه؟ منم گفتم معلومه درحالی که بغض کرده بودم فکر کنم نفهمیدن همون بهتر نفهمن دارم صفحه های دفتر خاطراتمو ورق میزنم یکم دیگه باید بریم کمپانی یه دعفه عکس منو ماری داییم(ماری اسم مستعار
دوستشه فامیل مامان بزرگ هلن هست) تو یه عکس بود صفحه بعد منو مونبین بعدی منو سولی ایو یه دعفه حس کردم صورتم خیش شد بله یه قطعه که نه کل صورتم پر اشک بود منم فقط به زمین نگاه میکردم گریه میکردم که در زدن سریع اشک هامو پاک کردم
جیهوپ: بیام؟
هلن: بیا(تمام حرف های هلن با بغض هست)
جیهوپ: گریه کردی؟
هلن: نه
جیهوپ: حالت خوبه؟
هلن: اره
جیهوپ: کمک میخوای؟
هلن: نه
هوپی: یه زل میخوای
هلن:... اره
تا بغلم کرد زدم زیر گریه
هوپی: هیششششش همش میگذره هیچ کس تو این گروه از ته دل نمیخنده(یواش یواش نیزنه پشت کمر هلن)
هلن: بنظرت میتونم بدون اونا هم خوشحال باشم؟
هوپی: شک نکن هر اومدنی یه رفتنی داره و ما هستیم که باید درستش کنیم زندگی هیچ وقت اروم نیست وقتی اروم میشه که دم مرگ باشی
هلن: هوپی...
هوپی: جانم
هلن: بنظرت روزی میرسه که تو هم منو بزاری بری؟
هوپی: من تا وقت دارم پیشت میمونم امیدم
پثدوباره همو بغل کردن
هوپی: تو خیلی خوب داری ادامه میدی ولی حدقل از من یکی قایم نکن باشه؟
هلن: باشه
هوپی: حالا اماده شو باید بریم کمپانی
هلن: باشه
(رفتن کمپانی)
پی دی نیم: هلن ته برید دوتا تابلو از زیر زنین بیارین
هلن ته: باشه
رفتن پایین
ویو ته
فکر کنم وقت خوبی باشه تا بهش اعتراف کنم همون طور که برنامه رو چیدم بهشون پیام میدم تا در زیر زمین و دوربین هارو کامل قفل کنن که کسی نیاد اها رسیدیم الان پیام میدم
هلن: خب اینم از تابلو بگیرشون تا درو برات باز کنم
هلن: چرا باز نمیشه
ته: گیر کرده؟
داشت سعی میکرد درو باز کنه که نشد همون طور که انتظار داشتم خب یه پنج دیقه دیگه وقتشه گثشی هم که نداره
(پنج دیقه بعد)
هلن کنار دیوار بود منم گفتم که الان وقتشه رفتم اونو بین خودمو دیوار زندانی کردم
ته: هالی یه چیزی باید بهت بگم که نمیدونم چطور بگم امم
هلن: خیلی راحت بگو
ته: میشه با من باشی؟ میدونم خیلی رک گفتم ولی من واقعا عاشقتم میخوام برای من باشی میشه؟ قول میدم بتونم خوشبختت کنم میشه برای من باشی من برای تو؟
هلن: خیلی ببخشید میدونم دارم دلتو میشکنم و خودمم واقعا به یکی نیاز دارم کنارم باشت والی من عاشق تو نیستم من تورو به عنوان برادر بزرگم میدونم(دستشو گذاشت روی گونه ته) لطفا به عنوان برادرم پیشم باش
ویو ته
بغضم گرفت که یه قطره اشک از چشمم ریخت
که هلن پاکش کرد
هلن: میدونم برات سخته ولی منو هم درک کن
همو بغل کن
ته: چشم ولی اینو بدون من همیشه منتظر عوض شدن جوابت میمونم عاشقتم هلن
(اخر به ته برسه یا کوک؟)
۵.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.